تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 39 از 433 اولاول ... 293536373839404142434989139 ... آخرآخر
نمايش نتايج 381 به 390 از 4326

نام تاپيک: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]

  1. #381
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    125

    پيش فرض

    صداي پاي تو كه مي روي
    و صداي پاي مرگ كه مي آيد
    ديگر چيزي را نمي شنوم

  2. #382
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    517

    پيش فرض

    تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
    تا کجا بی خبر از حال تو باشم
    مگه میشه از تو برید و دل کند
    بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
    از کسی نیست که نشونی تو رو نگیرم
    به تو روزی می رسم من،که بمیرم
    هنوز هم جای دو دستات خالی مونده
    تا قیامت توی دستای حقیرم
    خاک هر جاده نشسته روی دوشم
    کی میاد روزی که با تو روبرو شم
    من که از اول قصه گفته بودم
    غیر تو با سایه هم نمی جوشم///


  3. این کاربر از Last Night بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #383
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    .
    نقش های كهنه ام چه قدر ، تلخ و خسته و خزانی اند
    نقش غربت جوانهها رنگ حسرت جوانی اند
    روغن جلا نخوورده اند رنگهای من كه در مثل
    رنگ آبراكد اند اگر آبی اند و آسمانی اند
    از كف و كفن گرفته اند رنگ های من سفید را
    رنگ خون مرده اند اگر قرمز اند و ارغوانی اند
    رنگ های واپسین فروغ از دمغروب یك نبوغ
    مثل نقش های آخرین روزهای عمر مانی اند
    طرح تازه ای كشیده اماز حضور دوست - مرتعی
    كه در آن دو میش مهربان در چرای بی شبانی اند
    مرتعیكه روز آفتابی اش یك نگاه روشن است و باز
    قوس های با شكوه آن جفتی ابروی كمانیاند
    طرح تازه ای كه صاحبش فكر می كند كه رنگ هاش
    مثل مصدر و مثالشان بیزوال و جاودانی اند
    رنگ های طرح تازه ام رنگ های ذات نیستند
    ذات رنگ هایمعنی اند ذات رنگی معانی اند
    نقش تازه ای كشیده ام از دو چشم مهربان دوست
    كه تمام رنگ ها در آن وامدار مهربانی اند
    .

  5. #384
    آخر فروم باز Alireza_SA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    1,301

    پيش فرض

    بسترم
    صدف خالی یک تنهایی است
    و تو چون مروارید
    گردن آویز کسان دگری...


    ه.ا.سایه

  6. 4 کاربر از Alireza_SA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #385
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    125

    پيش فرض

    یک لحظه سکوت را با گلوی خشکیده ام شکستم
    و یک جمله را آرام، فریاد زدم...
    کجاست آنکه سکوت سالهایم از اوست...

  8. 6 کاربر از ilta بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #386
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض و من گریه ام می گیرد...

    .

    باد پَرسه می‌زند،
    تا نان را، از منقار تُرد گنجشکان بِرُباید.
    دختران شالیکار پنهان می کنند، دلهاشان رادر سبد چای!
    و ما همچنان، از مُردگان پیر، غولهای جوانی می‌سازیم !
    و غولهای جوان را، به قامت مُردگان پیر، کوچک می‌کنیم …
    تا همسنگ گور شود .
    باد، پرسه می‌زند،
    ماه چکه می‌کند از گلوی گنجشک،
    و من،
    گریه‌ام می‌گیرد …
    در این جغرافیای خسته‌ی بلاتکلیف،
    که دامن پُرخارش را
    تا آخر دنیا کشیده است.
    گریه‌ام می‌گیرد،
    نه برای رفتار متروک عقل،
    یا روزنامه‌های عصر،
    یا جمعه‌های دیوانه،
    برای تنهایی
    تعمید
    دانایی
    عشق
    شادمانی از کف رفته!
    برای ماهی‌ها
    با آن پوست پولک پولک‌شان
    که به رودخانه نیامدند.
    و برای هر آنچه، به زندگی پیوندمان می‌دهد.
    حالا تو، سبب گریه‌ی مرا می‌دانی،
    و می دانی که هیچ چیز به قدر خنده‌های تو،
    نوزاد ماهی‌ها،
    و گلی که به سپیده دمی می‌شکفد، خوشبختم نمی‌کند …


    محمدرضا رحمانی

    این هم لینک دانلود شعر با صدای شاعر

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  10. این کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #387
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    125

    پيش فرض

    آه ، تو می دانی
    می دانی که مرا
    سر ِ بازگفتن ِ بسیاری حرف هاست .
    هنگامی که کودکان
    در پس ِ دیوار ِ باغ
    با سکه های فرسوده
    بازی ِ کهنه ی زنده گی را
    آماده می شوند .

    می دانی
    تو می دانی
    که مرا
    سر ِ باز گفتن کدامین سخن است
    از کدامین درد ...

  12. 3 کاربر از ilta بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #388
    آخر فروم باز Alireza_SA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    1,301

    پيش فرض

    تا كي دل من چشم به در داشته باشد
    اي كاش كسي از تو خبر داشته باشد

    آن باد كه آغشته به بوي نفس توست
    از كوچه ما كاش گذر داشته باشد

    هر هفته سر خاك تو مي آيم و اما
    اين خاك اگر قرص قمر داشته باشد

    اين كيست كه خوابيده به جاي تو در اين خاك
    از تو خبري چند مگر داشته باشد

    آن روز كه مي بستي بار سفرت را
    گفتي به پدر هركه هنر داشته باشد

    بايد برود هرچه شود گو بشو و باش
    بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد

    بايد بپرد هركه در اين پهنه عقاب است
    حتي نه اگر بال و نه پر داشته باشد

    كوه است دل مرد ولي كوه نه هر كوه
    آن كوه كه آتش به جگر داشته باشد

    عشق است بلاي من و من عاشق عشقم
    اين نيست بلايي كه سپر داشته باشد

    رفتي و من آنروزنبودم ، دل من هم
    تا با تو سر سير و سفر داشته باشد

    بايد برود هرچه شود گو بشو و باش
    بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد

    رفتي و زنت منتظر نو قدمي بود
    گفتي به پدر كاش پسر داشته باشد

    گفتي كه پس از من چه پسر بود و چه دختر
    بايد كه به خورشيد نظر داشته باشد

    اينك پسري از تو يتيم است در اينجا
    در حسرت يك شب كه پدر داشته باشد

    برگرد سفر طول كشيد اي نفس سبز
    تا كي دل من چشم به در داشته باشد

    بايد برود هرچه شود گو بشو و باش
    بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد

  14. 3 کاربر از Alireza_SA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #389
    داره خودمونی میشه zhoovaan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    53

    پيش فرض تو گناه من

    تو گناه من

    سیب ها گناه آدمند ، تو گناه من
    سرخ گونه های توست بهترین گواه من


    گرچه باورت نمی شود ولی حقیقتی است :
    مرگ اشتباه زندگی است، اشتباه من


    من حساب سال وماه را.....نه گم نکرده ام
    وعده ی من و تو روز مرگ بود ماه من!


    من اسیر خویشم این گناه بودن من است
    ور نه تو کجا و گریه های گاه گاه من


    نیستی و بی تو تهمتی به نام عقل
    چون گلوله ای نشسته بر شقیقه گاه من


    من نگفته ام شبیه آخرین نگاه تو
    تو نگفته ای شبیه اولین گناه من


    پشت میله های حبس مانده ای و بر تنت
    جامه ای است رنگ شعر های راه راه من


    شمع نیستی ولی به شوق چشم های تو
    می پرند بال های خسته گرد آه من


    کاشکی بیاید او که رنگ چشمهای توست
    تا که وا شود سپیده در شب سیاه من


    سیب ها شکوفه می دهند اگر چه دیر
    سرخ گونه های توست نازنین، گواه من


    محمدحسین بهرامیان
    Last edited by zhoovaan; 16-10-2010 at 23:21.

  16. این کاربر از zhoovaan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #390
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض

    به سلام ها دل نمی بندم
    از خداحافظی ها غمگین نمی شوم
    دیگر عادت کرده ام!
    به تکرار یکنواخت
    دوری و دوستی
    خورشید و ماه!

  18. 5 کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •