تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 39 از 58 اولاول ... 2935363738394041424349 ... آخرآخر
نمايش نتايج 381 به 390 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #381
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض دوستان قدیمی

    دوستان قدیمی

    در دهکده ای کوچک دو دوست با هم نشسته بودند.یکی از دوستان به
    دیگری گفت:چند روزی است که با فردی مهربان آشنا شده ام و فردا نیز او مرا
    برای صرف نهار دعوت کرده است.به نظرم دوست خوبی باشد.دوست دیگر نزد
    پدر بزرگش رفت و پس از شرح ماجرا به پدربزرگش گفت که حس می کند
    فاصله ای بینشان خواهد افتاد.پدر بزرگ نصیحتی کرد. او گفت:تو هم دوستان
    تازه پیدا کن اما هرگز دوستان قدیمی را ترکشان نکن.

    امید مجدآبادی/ تبریز

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات

  2. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #382
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض راوی، مادرم

    راوی، مادرم


    پرستار تو را در آغوش من گذاشت و فرار کرد. پشت سرش پرستار دوم رفت.
    پزشک فریادی از خشم زد که اگر قرار باشد برویم همه با هم می رویم و فعلا
    قرار این نیست. پرستاران برگشتند. صدام دو کوچه پایین تر موشک زده بود.
    « راوی: مادرم »

    سجاد رامشت/ شیراز

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات 

  4. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #383
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض روزمرگیهای سگی

    روزمرگیهای سگی


    ساعت زنگ می خورد، هوا نیمه روشن است.نور ملایمی از پنجره روی دیوار
    می تابد آفتاب نیازی به اجازه ندارد.آفتاب روز دیگر را رقم زده است.ساعت زنگ
    می خورد.

    سامان حسینی/ اصفهان/ شاهین شهر


    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات 

  6. #384
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض ریلهای بی انتها

    ریلهای بی انتها


    همین ری لهای قطار را م یبینی كه در گرمای تابستان چو بهای زیر آ نها
    بویی مثل بوی قیر م یدهد؟ سك ههای پنج ریالی را زیر چرخ قطار م یگذاشتیم:
    آهای بچ هها، سك هی من له شد. و همه به دنبال صدا راه م یافتادیم. راه رفتن
    با یكی از رفقا روی ری ل كهن ه اما براق از تردد تر نها. حالا مهمان قطارهایی
    هستیم كه روی ری لهای ب یانتها ما را به جبهه م یبرند.
    حمیدرضامهاجر/ تهران


    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات 

  7. #385
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض ستاره سهیل در سال 3000

    ستاره سهیل در سال 3000



    بهمن ماه سال 3000 میلادی – تهران، موسسه ی « مپراطور آموزش
    مجازی » سهیل از یک راهروی بلند، گذشت و وارد یک کلاس شیشه ای
    کوچک شد. سهیل بر روی نیمکتش نشست. ناگهان نمایشگر رایانه ای نصب
    شده روی نیمکت با صدای « بیپ » روشن شد و ون صدای الکتریکی، ورود
    پرفسور افشید را اطلاع داد. سهیل از کیفش بسته ای قرص بیرون آورد؛ نسل
    جدیدی از قرص تله پاتی. چند ثانیه بعد، یک عبارت به صورت مجازی و توسط
    نوری مواج در هوا نقش بست. HD45384 آغاز جست و جو در آرشیوهای مغزی
    برای یافتن اطلاعات ستاره سهیل: تعلیم معلم به کسی ننگ ندارد سیبی که
    سهیلش نخورد رنگ ندارد صدور فرمان دخیره سازی آرشیو مغزی؛ ذخِیره
    سازی اطلاعات مغزی با موفقیت انجام شد.



    سارا پورعماد/ سبزوار

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات  

  8. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #386
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض سوار شدن قدغن

    سوار شدن قدغن

    سوار بر قسمتی شدم که می تونست همه نیازهای منو یکجا تامین کنه
    تازه جون گرفته بودم نیاز به ماده غذائی داشتم خودمو یکی از قطعات جا زدم
    هیچکش نفهمید به من هم غذا دادند فکر کردند من هم از خودشونم. نگو که
    داشتم مثل خودمو زیاد می کردم نیروهای اونارو نابود کردم با دوستام با همه
    دشمنان اون سرزمین همدست شدیم کل سرزمینهارو گرفتیم آخه من ویروس
    ایدزم.



    نیلوفر سلیقه دار ایران/ اصفهان

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات  

  10. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #387
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض شاید نبوده ام

    شاید نبوده ام


    نامه كوتاهی كه فرستادم، همراه كارت پستال بهارانه ای ساده، اوایل اسفند،
    از همین صندوق پُستی سر كوچه، به آدرس خودم، هنوز نرسیده … شاید
    نبوده ام …

    علی صالحی/ تهران


    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات  

  12. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #388
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض شب بیداری

    شب بیداری


    از نیمه شب گذشته بود، چشمان قرمزش را از روی ساعت کهنه ی دیواری
    چرخاند و کارش را از سر گرفت اما نمی توانست جلوی افکارش را بگیرد که
    شاید بهتر بود این حرفه را انتخاب نمی کرد تا مجبور نباشد هر روز به آن ساعت
    رنگ و رو رفته زل بزند. نگاهش از روی برگه و صورت پسرک در نوسان بود ولی
    خسته تر از آن بود که بتواند تمرکز کند، با بی حوصلگی دوباره برگه مشخصات
    را به تخت متصل کرد و به اتاق استراحت رفت جایی که بتواند چند ساعت از
    مشکلات بخش سرطانی دور باشد.

    سارا یوسفی/ تهران

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات  

  14. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #389
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض شفا

    شفا


    چشم كه باز كردم اسمان در دلم نشست. لحظه ای گیج و مبهوت به اطرافم
    نگاه كردم. مردمی كه اطرافم بودند با وحشت و نگرانی و شاید تعجب نگاهم
    میكردند و مرا بیشتر می ترساندند. ناگاه به طرفم هجوم آوردند و من میان
    فریاد های یا امام رضا (ع) و زنجیر پاره شده ام غرق شدم....


    زیبا شیرازی/ تهران

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات

  16. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #390
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض شمع و پروانه

    شمع و پروانه


    دیروز از یكی شنیدم كه می گفت پروانه و شمع عاشق همدیگر هستند.
    ولی امروز وقتی دیدم شمع دارد بال پروانه را میكَند وپروانه دارد شمع را فوت
    میكند تا خاموش شود فهمیدم زمانه دارد عوض می شود.

    محمدرضا حسین پور/ تبریز

    منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات
     

  18. این کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •