سلام بر تو که بی دستهای سرسبزت
نیاز باغچه ها بی جواب می ماند.......
سلام بر تو که بی دستهای سرسبزت
نیاز باغچه ها بی جواب می ماند.......
اينو وقتي بچه مدرسه اي بودم از سرايدار پير مدرسه ( همون باباي مدرسه سابق ! ) شنيدم ... باور كنين هنوزم تو ذهنم صداش مونده !
( از همون بچگي گير ميدادم به آدم هاي سن و سال دار و با تجربه كه شعرهاي نقض و ضرب المثلي بگن بهم ! منم يادداشت ميكردم ... همشونو دارم ... با همون خط زمان بچگي ... خوشحالم كه نوشتهاتونو هم ميتونم به يادداشت هام اضافه كنم ... )
=====
دوستي با هر كه كردم خصم مادرزاد شد
اشيان هر جا نهادم لانه صياد شد
آن عزيزي را كه با خون جگر پروردمش
وقت مردن بر سر دار آمد و جلاد شد
=====
بيچاره !![]()
دل خون شد از امید و نشد یار، یار من--------------------ای وای بر من و دل امیدوار من
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چو داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و بكام آسودن
به نام خداي من
....
نه از خاكم ،نه از بادم
نه در بندم، نه آزادم
نه آن ليلاترين مجنون
نه شيرينم، نه فرهادم
نه از آتش، نه از سنگم
نه از رومم ،نه از زنگم
فقط مثل تو غمگينم
فقط مثل تو دلتنگم
چه غمگينم، چه تنهايم
نه پنهانم، نه پيدايم
نه آرامي به شب دارم
نه اميدي به فردايم
چه اميدي،چه فردايي
چه پنهاني ،چه پيدايي
اگر خوشحال ،اگر غمگين
چه فرقي داره تنهايي
تونيستي قصة دردم
سياهم، ساكتم،سردم
اسير خاكم وخسته
اگر سبزم، اگر زردم
اگر آبي تر از آبم
اگر همزاد مهتابم
بدون توچه بي رنگم
بدون تو چه بي تابم
بيا از «من» جدايم كن
صدايم كن ،صدايم كن
دلم از دست «من» خونه
بيا از «من» رهايم كن
...
نرفتي از برم جانا ولي بردي قرار من
ز تو افسون رويايم ز تو باغ بهار من
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم
اما نشد ، اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش
...
شب به گلستان تنها ... منتظرت بودم .
باده ي ناكامي در هجر تو پيمودم ... منتظرت بودم .
آن شب جانفرسا من بي تو نياسودم ...
به كه شدم پير از غم آن شب و فرسودم ...
منتظرت بودم ... منتظرت بودم ...
می کشد غیرت مرا غیری اگر آهی کشد----------------زآانکه می ترسم که از عشق تو باشد آه او (شیخ بهایی)
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)