تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 39 از 934 اولاول ... 293536373839404142434989139539 ... آخرآخر
نمايش نتايج 381 به 390 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #381
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    تو باور می کنی

    سالهاست من نگريسته ام

    آخرين بار از عشق تو بود.

    تو باور می کنی

    من هيچوقت روی تو را سير ننگريسته ام

    کوريم هر بار از عشق تو بود.

    تو باور می کنی.

  2. #382
    پروفشنال khore mobile's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    همین نزدیکی ها یه کم دور
    پست ها
    651

    پيش فرض

    ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
    ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت


    ویرانه دل ماست که با هر نگه یار
    صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت



    (؟)

  3. #383
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    کاری به کار عشق ندارم !
    من هیچ چیز و هیچ کسی را ... دیگر
    در این زمانه دوست ندارم
    انگار
    این روزگار چشم ندارد من و تو را ... یک روز
    خوشحال و بی ملال ببیند
    زیرا
    هرچیز و هر کسی را
    که دوستر بداری
    حتی اگر که یک نخ سیگار
    یا زهر مار باشد
    از تو دریغ می کند ...

    پس
    من با همه وجودم
    خودم را زدم به مردن
    تا روزگار ، دیگر
    کاری به من نداشته باشد
    این شعر تازه را هم
    ناگفته می گذارم ...
    تا روزگار بو نبرد ...

    گفتم که
    کاری به کار عشق ندارم !! ......


    قيصر امين پور


    شب وصل است و مي گريم كه چرخ پندارد
    شب هجر است و دير آرد به پايانش

  4. #384
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سیب،

    سرمایه شگفتی ست

    که در شب شوریدگی

    به من بخشیده ای...

  5. #385
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    به عزیز دلی که خود می داند
    عزیز دل تو را با خویشتن یکدل نمی بینم
    بجز خون دل از این عشق بی حاصل نمی بینم
    هزاران بار جهد کردم تا به راهت آورم لیکن چه حاصل
    چه حاصل چون تو را در همرهی مایل نمی بینم
    به زیبایی و دلداری ندیدم چون تو در خوبان
    ولی افسوس یکدم همرهت با دل نمی بینم
    مرا بی خویش کن ساقی به یک همدرد بی پروا
    بجز پروانه بی دل در این محفل نمی بینم

  6. #386
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض


    من همون جزیره بودم خاكی و صمیمی و گرم

    واسه عشق بازیه موج‌ها قامتم یه بستر نرم

    یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیسه موج‌ها

    یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

    تا كه یك روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی

    غصه‌های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

    زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد

    برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

    تو نفس كشیدی انگار نفسم برید تو سینه

    ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه

    اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی

    اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

    رفتی با قایق عشق سوی روشنی فردا

    من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا

    دیگه تو خاك وجودم نه گلی هست نه درختی

    لحظه‌های بی تو بودن میگذره اما به سختی

    دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره

    ولی حتی وقت مردن باز سراغت رو میگیره

    میرسه روزی كه دیگه قره دریا میشه خونم

    اما تو دریای عشقت باز یه گوشه‌ای میمونم

  7. #387
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کاش می دانستی...


    چشم هایم ز شکوفایی عشق تو فقط می خواند


    کاش می دانستی...


    عشق من معجزه نیست


    عشق من رنگ حقیقت دارد


    اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد


    کاش می دانستی...


    دختری هست که احساس تو را می فهمد


    دختری از تب عشق تو دلش می گیرد



    دختری از غمت امشب به خدا می میرد


    کاش می دانستی...


    تو فقط مال منی


    تو فقط مال همین قلب پر احساس منی


    شب من با تو سحر خواهد شد


    تو نمی دانی من


    چقدر عشق تو را می خواهم


    تو صدا کن مرا


    تو صدا کن مرا که پر از رویش یک یاس شوم


    تو بخوان تا همه احساس شوم


    کاش می دانستی...


    شعرهای دل من پیش نگاه تو به خاک افتاده


    به سرم داد بزن


    تا بدانم که حقیقت داری


    تا بدانم که به جز عشق تو این قلب ندارد کاری


    باز هم این همه عشق


    این همه عشق برای دل تو ناچیز است


    آسمان را به زمین وصل کنم؟


    یا که زمین را همه لبریز ز سرسبزی یک فصل کنم؟


    من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم


    به خدا تو نباشی


    بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم..

  8. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #388
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    2

    پيش فرض

    من یه شعر گفتم که خیلی دلم می خواست محسن چاووشی با صدای خودش بخونه
    تو روزگار نحس من
    زندگیمو باختم به باد
    حسرت خنده موند به من
    نگاه عاشقت که رفت
    بلای جون من شدی
    نمک رو زخم کهنه ام

    حالا دیگه دستت رو شد
    زندگیمو کردی خراب
    برو من از تو میگذرم
    تورو به فردا می سپرم
    عاشق تو تو غصه مرد
    نفرین تو کارشو کرد
    برگرد به پیش یار خود
    این اخرین خواهشمه
    گرچه اسیر درد وغم
    تاتوبیای شاید دیر شه


  10. #389
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    2

    پيش فرض

    قلب شکسته ام هنوز به خاطر تو میزنه
    جادوی تو مگه چی بود دل از تو دل نمیکنه
    بیا به رسم عاشقا برای این دلم بمون
    نترس تو حرفاتو بزن هر چی که گفتی تو همون
    به خاطر نبودنت دلم بهونه میگیره
    جوابشو پس چی بدم یکم تا اروم بگیره
    اخر هر نماز شب برای من دعا بکن
    حاجت من پیش توه قبل خدا روا بکن
    اماده ی سفر میشم بیام به شهر خواب
    تو اخه برام خیلی بده دوریه چشم ناز تو

  11. #390
    داره خودمونی میشه ahoora21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    Bodjnord
    پست ها
    36

    پيش فرض تا امید هست زندگی باید کرد...

    نوشته زیبایی از تاگور شاعر هندی :

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
    اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
    خدا هست.
    زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
    زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
    دامان خدا را می جويد .
    خورشيد هنوز طلوع ميكند
    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
    امواج دريا، آواز می خوانند،
    بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
    گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
    نيستی نيست .
    هستی هست .
    پايان نيست.
    راه هست.
    تولد هر كودك، نشان آن است كه :
    خدا هنوز از انسان نااميد نشده است .

    رابیندرانات تاگور

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •