تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 39 از 100 اولاول ... 293536373839404142434989 ... آخرآخر
نمايش نتايج 381 به 390 از 993

نام تاپيک: خدا [ عارفانه ]

  1. #381
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خداوند بی نهايت است و لامکان و بی زمان
    اما به قدر فهم ما کوچک می شود
    و به قدر نياز ما فرود می آيد
    و به قدر آرزوی ما گسترده می شود
    و به قدر ايمان ما کارگشا می شود
    يتيمان را پدر می شود و مادر
    محتاجان برادری را برادر می شود
    عقيمان را طفل می شود
    نااميدان را اميد می شود
    گمگشتگان را راه می شود
    در تاريکی ماندگان را نور می شود
    رزمندگان را شمشير می شود
    پيران را عصا می شود
    محتاجان به عشق را عشق می شود
    خداوند همه چيز می شود همه کس را...
    به شرط اعتقاد
    به شرط پاکی دل
    به شرط طهارت روح
    به شرط پرهيز از معامله با ابليس
    بشوييم قلب هايمان را از هر احساس ناروا
    و مغزهايمان را از هر انديشه خلاف
    و زبان هايمان را از هر گفتار ناپاک
    و دست هايمان را از هر آلودگی در بازار
    و بپرهيزيم از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
    چنين کنيم تا ببينيم چگونه
    بر سفره ما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشيند
    در دکان ما کفه های ترازويمان را ميزان می کند
    و در کوچه های خلوت شب با ما آواز می خواند

  2. #382
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گفتم: خسته‌ام .
    گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
    از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)



    گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره .
    گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
    خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)


    گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
    گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
    ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)


    گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
    گفتی: فاذکرونی اذکرکم

    منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

    گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
    گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
    تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)


    گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
    گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
    کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)


    گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
    گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
    شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)


    گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
    گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
    خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)


    گفتم: دلم گرفته .
    گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

    «مردم به چی دلخوش کردن؟» باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)

    گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
    گفتی: ان الله یحب المتوکلین
    خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)


    گفتم: خیلی چاکریم!
    ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

    و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
    بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)


    گفتم:
    دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.


    گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم .
    گفتی: فانی قریب
    من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)


    گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم .
    گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
    هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)


    گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
    گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
    دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) .


    گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی .
    گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
    پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)


    گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
    گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
    مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴)


    گفتم: دیگه روی توبه ندارم .
    گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
    (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳)


    گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
    گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
    خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)


    گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
    گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
    به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)


    گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
    گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
    خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)


    ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
    گفتی: الیس الله بکاف عبده
    خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)


    گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
    گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
    ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)

  3. #383
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نه مرادم، نه مريدم،نه کلامم،نه سلامم
    نه عليکم، نه سپيدم نه سياهم،
    نه چنانم که تو گويی نه چنينم که تو خوانی،
    ونه آنگونه که گفتند و شنيدی،نه سمائم نه زمينم،
    نه سرابم نه برای دل تنهايی تو جام شرابم،
    نه گرفتار و اسيرم، نه حقيرم نه فرستاده پيرم،
    نه جهنم نه بهشتم٬
    که چنين است سرشتم،اين سخن را من از
    امروز نه گفتم نه نوشتم،
    بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.
    حقيقت نه به رنگ است و نه بو، نه های است و نه هو،
    نه به اين است و نه او،نه به جام است و سبو٬
    گر به اين نقطه رسيدی به تو سربسته و در پرده بگويم،

    آنچه گفتند و سرودند: تو آنی،خود تو جام جهانی،
    گرنهانی و عيانی،
    تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی.
    تو ندانی که خود آن نقطه عشقی، تو اسرار نهانی،
    همه جا تو ، نه يک جای نه يک پای،
    همه ای،با همه ای،همهمه ای، تو سکوتي،
    تو خود باغ بهشتی، تو بخود آمده از فلسفه ی
    چون و چرايی .
    به تو سوگند که اين راز شنيدی و نترسيدی وبيدار شدی.
    در همه افلاک بزرگی،نه که جزئی
    نه چونان آب در اندام سبوئی.

    خود اويی، به خود آی
    تا به در خانه ی متروکه هر کس ننشينی، و بجز روشنی
    شعشعه پرتو خود هيچ نبينی، و گل وصل بچينی

  4. #384
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خداوندا٬

    تقديرم را زيبا بنويس.

    کمک کن آنچه را تو زود مي خواهي من دير نخواهم،

    و

    آنچه را تو دير مي خواهي من زود نخواهم.

  5. #385
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض


    دنیا دیوار های بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت.نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد
    کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد.شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم .شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد با این دیوارها چه می شود کرد؟
    می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای برداشت و کند و کند. …شاید دریچه ای،شاید شکافی،شاید روزنی
    همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم.حتی به قدر یک سر سوزن،برای رد شدن نور،برای عبور عطر و نسیم،برای…بگذریم.گاهی ساعتها پشت این دیوار می نشینم و گوشم را می چسبانم به آن و فکر می کنم؛ اگر همه چیز ساکت باشد می توانم صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم.اما هیچ وقت،همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند
    دیوارهای دنیا بلند است،ومن گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود.گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار. آن طرف حیاط خانه ی خداست. وآن وقت هی در می زنم،در میزنم،و میگویم:”دلم افتاده توی حیاط شما.می شود دلم را پس بدهید…” کسی جوابم را نمی دهد،کسی در را برایم باز نمی کند.اما همیشه،دستی،دلم رامی اندازد آن طرف دیوار.همین. و من این بازی را دوست دارم.همین که دلم پرت می شود …آن طرف دیوار، آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند،تا دیگر دلم را پس ندهند.تا در را باز کنند و بگویند: بیا خودت دلت را بردار و برو. آن وقت من می روم و دیگر بر نمی گردم


    ……من این بازی را دوست دارم


  6. #386
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بسیار عجیب و باورنکردنی است
    اما همانقدر که عجیب به نظر میرسد حقیقت دارد
    خداوند همه ما را دوست دارد و درک می کند
    مهربانی او همه را کفایت می کند
    از پیر و جوان گرفته تا افراد تنها و ناتوان
    از تندخویان تا متکبران
    عشق او حد و مرزی نمی شناسد
    پس هرگز گمان نکن که مورد رحمت او واقع نمی شوی
    مهم نیست که چه کسی هستی یا چه شغلی داری
    نام تو نیز در فهرست خداست.
    مهم نیست که چه گذشته ای داشته ای
    به خدا اعتماد کن تا حقیقت این کلمات را دریابی.
    به سختی کارت فکر نکن٬ فقط آنرا در دست خدا بگذار
    زیرا آن زمان که همه رهایت می کنند هنوز در آغوش او هستی.
    خدا هنوز هم دوستمان دارد.
    از آغاز جهان شیفته مان بوده
    و همیشه هم خواهد بود

  7. #387
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض مصاحبه با خدا

    خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
    پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
    خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
    « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
    من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
    خدا جواب داد....
    « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
    «اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
    «اینکه با نگرانی به اینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در اینده زندگی می کنند»
    «اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
    دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
    سپس من سؤال کردم:
    «به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
    خدا پاسخ داد:
    « اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
    « اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
    «اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
    « اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
    « یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
    « اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
    « اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
    « اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
    باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
    « از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
    و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
    خدا لبخندی زد و گفت...
    «فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
    « همیشه»

  8. #388
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    پرودگارا ، خداوندا تو را قسم میدهم به هفت آسمانت ، پاکی و معصومیت کبوترانت ، به شقایقهای دشتهای بیکرانت ، تو را قسم میدهم به ستاره های کهکشانت ، به دریاهای جاودان و به آبهای جاری و روانت ، تو را قسم می دهم به برگهای پریشان حال خزانت ، که قلبمان مشکن ، اشکمان مریز و آباد کن دلهایمان ، غرق نعمت کن روزگارمان ، با عزت کن ناممان ، دلپذیر کن کاممان و قرین صحت کن جانمان ، خدایا پروردگارا تو را قسم میدهم به پرستوهای غربت کشیده ، به عظمت غروب ، به سادگی سحر و به آرمش سپیده ، به پاکی
    لبخندهای کودکانه و به عزت و عصمت عشقهای جاودانه ، که قلبمان را مجذوب محبت ، زبانمان مست مروت و وجدانمان را برقرار عدالت گردان . پروردگارا پنجره دل بگشا به سوی بیماران ، گرفتاران ، به سوی سرهای بی سامان ، به سوی دلهای چشم انتظار و عاشقان بی صبر و قرار که چشم انتظارند ، چشم انتظار شفای تو ، وفای تو ، عطای تو و رضای تو . پروردگارا پنجره دل بگشای به سوی دلهای دردمند که دلی دردمند دارم و سری سرگردان و فکری نگران و گمشده ای در غبار روزگار و روحی بی صبر و قرار و دلی چشم انتظار .

  9. #389
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟
    اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟
    اگر دنیا فریبنده است اعتماد چرا؟
    اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟
    اگر جهنم حق است این همه ناحق کردن چرا؟
    اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟
    اگر قیامتی هست خیانت به مردم چرا؟
    اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟؟؟؟


  10. #390
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه کن. کسي هست که عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست. اشکهاي تو را پاک مي کند و دستهايت را صميمانه مي فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند. باور کن که با او هرگز تنها نيستي. فقط کافيست عاشقانه به آسمان نگاه کني

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •