تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 39 از 42 اولاول ... 293536373839404142 آخرآخر
نمايش نتايج 381 به 390 از 418

نام تاپيک: اشعار مادر

  1. #381
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Unique 2626's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    محل سكونت
    Vicinity Of Never Hood پلاک : 2626
    پست ها
    407

    پيش فرض


    مادر وقتی بهشت خدا زیر پای توست . . .


    چه چیزی پیشکشت کنم که لایقت باشد . . . ؟


  2. 6 کاربر از Unique 2626 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #382
    پروفشنال masoud71's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    پست ها
    551

    پيش فرض

    سلام
    روز مادر مبارک

    مادر بی تو تنها و غریبم اتاق خلیم بی تو جه سرده

    یا علی

    تولد فاطمه زهرا مبارک

  4. 2 کاربر از masoud71 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #383
    آخر فروم باز @R3Z's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,427

    پيش فرض

    پای تخته نوشتم......


    »"مادر......"«



    گویی تخته هم دلتنگ بود.....یا شاید از راز دلم خبر داشت....

    ادامه ی جمله را که خواستم بنویسم تخته جیغ زد. گچ را عوض کردم باز هم جیغ زد.



    فهمیدم چرا. گچ ها خیس بود.



    شاید از اشک چشم های من! شاید از گریه ی دیوار. شاید از دلتنگی ساعت. شاید از نبض خسته ی زمان.

    شاید از گلایه ی فاصله و شاید از صبوری مادر......



    صبر کردم تا زمان گچ را خشک کند. دوباره نوشتم.



    »"مادر آغوش....."«



    آغوش را که نوشتم شکست. هم بغض خودم هم گچ!



    گریه ام لبریز شد. از چشمانی که خیلی وقت بود طعم شیرین گریه را نچشیده بود!

    از روحی که خیلی وقت بود مزه ی آغوش را فراموش کرده بود.....



    از نوشتن با گچ منصرف شدم. فکر جدیدی به ذهنم رسید. با اشک مینویسم!



    با اشک نوشتم.



    »" مادر آغوشت گرمترین....."«



    اما باد سردی وزید. به خودم لرزیدم. تازه یادم آمد که بدون عشق اشک آبی بیش نیست!



    یادم آمد. عشق مادر! یادم آمد گرمی بوسه ی مادرم بر روی گونه های خیسم.

    شبهایی که می ترسیدم. هنوز هم وقتی غمگینم یا میترسم، یاد آغوش گرم مادر آرامم می کند.

    یادم آمد لالایی پر مهر مادر.



    بهتر شد. حالا اشک هایم گرم و رنگش سرخ شد!

    عشق را ضمیمه اش کردم.....



    باز نوشتم



    »"مادر آغوشت گرم ترین جا ....."«



    دستهایم لرزید. یاد دیروز افتادم. دختر بچه ای که بهم گفت: آقا ازم گل میخری؟ تورو خدا. ازم گل بخر. برا مادرت برا پدرت برا هرکی که دوسش داری....



    این را که گفت دلم لرزید. پرسیدم قیمتش چند است؟ حیف! کاش نمیپرسیدم. مگر برای مهر و محبت هم قیمت میگذارند؟!



    چه بوی خوبی! بوی همان گل های دیروز است. گل های همان دختر بچه ای جایش به جای آغوش مادر آغوش زمین است.



    همان دختر بچه ای که شاید حسرت گفتن مادر برایش غذای شب است!

    دختر بچه ای که صدای بوق ماشین ها برایش حکم لالایی مادر را دارد. همانی که وزش باد سرد روی تنش نقش نوازش مادر را بازی می کند.



    لرزش دستانم نوشته را زیبا تر کرد. با بوی گل های دیروز و حسرت آغوش مادر در دل دختر بچه ی گل فروش!



    ادامه دادم.



    »" مادر آغوشت گرم ترین جا برای....."«



    از خودم پرسیدم. برای که مینویسم؟ مادرم؟ کاش می توانستم خودم به او بگویم...



    کاش میتوانستم او را بغل کنم آرام در گوشش بگویم "دوستت دارم"

    نه فقط به خاطر اینکه مرا به دنیا آوردی، نه فقط به خاطر اینکه با صبوری مرا بزرگ کردی، نه فقط به خاطر از خود گذشتگی های فراوانت،



    به خاطر خودت. به خاطر زیبا ترین مخلوق هستی بودنت. به خاطر جلوه ی عشق بودنت.



    به خاطر مادر بودنت...






    کم کم عقده ی دلم دارد وا می شود. انگار جمله دارد به آخر میرسد.

    تخته هنوز ناله می کند ، گچ ها هنوز خیس و اشکهایم هنوز گرم و سرخ است



    عطری عجیب در فضای کلاس پیچیده است. انگار در و دیوار هم با کلمه ی مادر به خروش می افتند!



    اشکهایم تمامی ندارد.

    شاید بتوانم با آنها، با رنگ سرخ، و بوی یاس، با تمام قلب و حسم، این جمله را هزارها بار بنویسم






    "»مادر آغوشت گرم ترین جا برای زیستن...."«

  6. 9 کاربر از @R3Z بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #384
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    گـــویـــنـــد مـــرا چـــو زاد مــادر / پـسـتـان بـه دهـن گـرفتن آموخت

    شــــبــــهـــا بـــر گـــاهـــواره مـــن / بـیـدار نـشـسـت و خـفـتن آموخت

    دســتــم بــگــرفـت و پـا بـپـا بـرد / تـــا شــیــوه راه رفــتــن آمــوخــت

    یـک حـرف و دو حـرف بـر زبـانـم / الــفــاظ نــهــاد و گــفـتـن آمـوخـت

    لـــبـــخـــنــد نــهــاد بــر لــب مــن / بـر غـنـچـه گـل شـکـفـتن آموخت

    پـس هـسـتـی مـن ز هـسـتی اوست / تا هستم و هست دارمش دوست

  8. 6 کاربر از Help118 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #385
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    مرا به كعبه چه حاجت؟

    طواف مي‌كنم "مــادرم" را،

    كه براي لمـــس دستانش هم، بايد وضـو گرفت ..

    با تشکر مهران...

  10. 5 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #386
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    من می رفتـــم
    مادرم چه می دانست
    زمان حیــله گر است
    قول وفا می دهــد
    اما خانه اش را
    ز آتش می سـازد...
    بیچـــاره مــادرم
    برای دیدن خنـده هایم
    اشـک های شــبانه را
    به جـان خریــد...

  12. 4 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #387
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    محل سكونت
    سرزمین خشک
    پست ها
    108

    پيش فرض

    گوشه ای از غم نامه شهریار در سوگ مادر :

    او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
    بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
    این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

  14. 3 کاربر از Roy Jackson بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #388
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    مادر ! ببین که خسته‌ام ! تنها وُ دل شکسته‌ام
    مثلِ زمانِ بچّه‌گی ، کنارِ تو نشسته‌اَم
    مادر ! نگاهی کن به من ! ساکت نمون ! حرفی بزن
    از بی‌وفایی‌هام بگو ! از تلخیِ تنها شُدن
    مادر ! فشارِ زنده‌گی ! منو کشید به بَرده‌گی
    دنبالِ رؤیاهای پوچ ، راهی شُدم به ساده‌گی

    مادرِ گُل ! بانوی عشق ! خاتونِ موسپیدِ من
    هنوز تو فصل بی‌کسی ، تنها تویی اُمیدِ من
    دستای مهربونتو ، تو وقتِ گریه کم دارم
    بدون که بی‌سایه‌ی تو ، تو زنده‌گی بد میارم

    مادر ! برام قصّه بگو ! بگو پُل ترانه کو؟
    قصّه‌های قدیمی رُ ، بگو دوباره مو به مو
    از من بگو که بی‌صدام ! نگو که از یادت جُدام
    بگو می‌شینی هر غروب ، منتظرِ صدای پام
    نگو کسی به در نزد ! من اومدم که تا اَبَد
    عصای دستِ تو بشم ! تو لحظه‌های خوب و بَد

    مادرِ گُل ! بانوی عشق ! خاتونِ موسپیدِ من
    هنوز تو فصل بی‌کسی ، تنها تویی اُمیدِ من
    دستای مهربونتو ، تو وقتِ گریه کم دارم
    بدون که بی‌سایه‌ی تو ، تو زنده‌گی بد میارم


  16. 4 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #389
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض

    با سلام

    از اینکه این تایپک زیبا مجدداً باز شد سپاسگزارم.

    ساعت 3 شب بودكه صداي تلفن پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود.

    پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟
    مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك.
    پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت . وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود...


    روح همه فرشته های مهربان ،مادران عزیز که پیش ما نیستن شاد

  18. 3 کاربر از france بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #390
    Banned
    تاريخ عضويت
    Sep 2013
    پست ها
    323

    پيش فرض

    مادر من عزیزترین وتنها همدم و رفیق من توی زندگیم بود که متاسفانه چهار ساله که ندارمش و هیچ چیز و هیچکس نتونسته جای خالیشو برام پر کنه . یه ترانه از عهدیه رو خیلی دوست داشت . آهنگ مال فیلم <من هم گریه کردم> هستش و اسم خود ترانه هم همینه . همیشه ازم میخواست این آهنگو واسش بخونم .به یاد عزیزترینم مینویسم :


    خونین شد بال کبوترا
    شب آمد با همه اخترا
    چون رفتی از بر من
    ای مادر
    از غم گریه کردم
    در آیینه به خیال تو مینگرم
    تو آگاهی که من از همه بیخبرم مگر از دردم
    بی تو مادر چه کنم چه کنم چه کنم
    به من گفتی که ز داغ تو دم نزنم
    من هم گریه کردم


  20. 2 کاربر از shaparak13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •