برگشتنت
همان قدر محال است
که خیال می کردم
رفتنت
برگشتنت
همان قدر محال است
که خیال می کردم
رفتنت
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم
جا مانده استچيزي جايي
كه هيچ گاه ديگرهيچ چيزجايش را پر نخواهد كردنه موهاي سياه و
نه دندانهاي سفيد ...
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
عین ترانه های پاییزی
دلتنگم
نگاهت که می کنم
دلم باز آشوب می شود
گرمی دست هایت
ویارم می شود
خدا را
به من بگو
کی از موج اشتیاق بار برداشته ام؟!
اما انگار
اشعاری مرده
از بطن احساسم
زاده می شوند
"نرمین"
همین حالا
نيمكت كهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولين بارش زمستاني
از ذهن پاك كرده است
خاطره شعرهايي را كه هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهايي را كه هرگز نخوانده بودي
...
شکنجه بیشتر از این؟
که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد
به دیگران برسد
چه میکنی
اگر او را که
خواستی یک عمر
به راحتی
کسی
از راه ناگهان برسد...
رها کنی
برود
از دلت جدا باشد
به آنکه دوستتَرَش داشته
به آن برسد
رها کنی
بروند و
دو تا پرنده شوند
خبر
به دورترین نقطه جهان برسد
ترک برداشت دلم
انقدر که تو سرد و گرمش کردی !
گریان شده ٬
همچون
دخترکی لجباز
پا به زمین می کوبد...
تو را می خواهد ٬
تمام ِ تو را
دلم.
قلب من كنار پنجرهء تنهايي ،
هنوز بي قرار توست ،
گرچه انتظار هيچ معجزه اي از لحظه ها نيست !
روزها مي آيند ، مي مانند ،
و مي روند و تو ديگر نمي آيي و
شايد براي من ،
بي تو ،
انتظار مفهومي تازه مي يابد !
وقتي من وشبهايم به اميد انتظار زنده مي مانيم !
و زنده بودن معنايي است ساده
كه من دشوارش كرده ام !!
و زند گاني شايد ،
مجموع اي است از تكرار ....انتظار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)