دست در دست هم نهيم به مهر
ميهن خويش را كنيم اباد ..........
دست در دست هم نهيم به مهر
ميهن خويش را كنيم اباد ..........
دلم گرفته تر از بغض مهربان شماست
مباد آنکه شما غمگسار من باشی
تو ای ستاره وحشی که کهکشان زادی
مخواه روی زمین بر مدار من باشی
ياد يار و خواب يار و وقت كار
باز دارد پياده را ز سوار .....
روشنی بخشیده ام از نور خویش
می روم ... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ...؟ منزل کجا...؟ مقصود چیست ؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
آه ... آری ... این منم ... اما چه سود
« او » که در من بود ، دیگر ، نیست ، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
« او » که در من بود ، آخر کیست ، کیست ؟
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
هر كجا هستم ، باشم
آسمان مال من است
.پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است
چه اهميت دارد گاه اگر مي رويند قارچ هاي غربت ؟
تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند ادمي
يار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا
يار تويي، غار تويي، خواجه نگهدار مرا
اگر در سراي سعادت كس است
ز گفتار سعديش حرفي بس است .
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
کـه دسـت دادش و یاری ناتوانی داد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)