تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم
فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم
هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم
فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم
هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم
مهي کز دوريش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو ميا فردا، به بالينم بيا امشب
مگو فردا برت آيم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زيست خواهم مرد يا امروز يا امشب
هاتف
بزي اي عشق بهر عاشقان را
ابد تا کارشان را ميگذاري
رومی![]()
يکي از عقل ميلافد يکي طامات ميبافد * بيا کاين داوريها را به پيش داور اندازيم
..........................
بهشت عدن اگر خواهي بيا با ما به ميخانه * که از پاي خمت روزي به حوض کوثر اندازيم
حافظ
مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
رحم آنکس که نهد دام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد مینوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
نا شكيبايي مكن اندر طريق عاشقي
پستي و بالا نبيند آنكه يار صادق است
تو را که هر چه مراد است در جهان داري * چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما * مکن هر آن چه تواني که جاي آن داري
حافظ
یک روز از خواب پا میشی میبینی رفتی به باد
هیچ کس دورو برت نیست همه رو بردی ز یاد
چند تا موی دیگت سفید شد ای مرد بی اساس
جشن تولد تو باز مجلس عزاست ، بریدی از اساس
محسن نامجو ... جبر جغرافیایی
سوي خود خوان يک رهم تا تحفه جان آرم تو را
ان نثار افشان خاک آستان آرم تو را
از کدامين باغي اي مرغ سحر با من بگوي
تا پيام طاير هم آشيان آرم تو را
هاتف
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
حافظ.....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)