دمي با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادي نمي خواهم كه با يوسف به زندانم
سعدی.
پ.ن : خواننده دیگه برای چی مینویسی![]()
دمي با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادي نمي خواهم كه با يوسف به زندانم
سعدی.
پ.ن : خواننده دیگه برای چی مینویسی![]()
مرا اندرين دانش او داد راه
که بيند همي اين جهاندار شاه
بدو گفت رو پيش دانا بگوي
کزان نامور جاه و آن آبروي
نظامی......
_____________________
پ و ن : همینطوری الکی![]()
یک جرعه ز شرابِ وجودت نوشیدم
بی غم از این عالم فانی کوچــیدم
مســت گشتــم اینجا و هشــــیار
در بیکـــرانِ پنـــهانت جــوشــیدم
خودم
پ.ن : ایراد فنی داره ولی به بزرگی خودتون ببخشید![]()
ما را به رندي افسانه كردند
پيران جاهل,شيخان گمراه
ازدست زاهد كرديم توبه
واز فعل عابد استغفرالله
Last edited by Dew Drop; 20-04-2010 at 06:55.
هر شبم نالهي زاري است که گفتن نتوان
زاري از دوري ياري است که گفتن نتوان
بي مه روي تو اي کوکب تابنده مرا
روز روشن شب تاري است که گفتن نتوان
هاتف
ديدم كسي جواب نميده خودم جواب مي دم.
ناقهي آن محمل نشين چون راند از منزل مرا
جان قفاي ناقه رفت و دل پي محمل مرا
ز آتش رشکم کني تا داغ، هر شب ميشوي
شمع بزم غير و ميخواهي در آن محفل مرا
هاتف
اشکم احرام طواف حرمت می بندد
گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدنها
من و اين دشت بيپايان و بيحاصل دويدنها
تو و يک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپيدنها
هاتف
آنها كه يكسر ادعاشان دين احمد(ص) شد
بدگويي از اسلام در منشورشان رد شد
آنقدر بر جهل و جدل اسرار ورزيدند
فرجام آن توهين به آيين محمد(ص) شد
دارم امید عاطفتی از جانب دوست//کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او// گرچه پری وش است ولیکن فرشته خوست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)