تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 385 از 469 اولاول ... 285335375381382383384385386387388389395435 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,841 به 3,850 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3841
    آخر فروم باز Mist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    جوخه اعدام
    پست ها
    2,740

    پيش فرض

    بابا تو که خودت چاه سوتی زدی نبود دیگه اینهمه آدم سوتی میده مردم بهت نمیگن بهناز ؟ جون من !!!

    بابا تو دیگه کی هستی من تو کف یه سوتی موندم

    زندگیمو زیرو رو کردم چیزی پیدا نکردم خدا شانس بده

  2. #3842
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    البته بعضی سوتی ها خود آدم رو شاد میکنه بعضی هاشم سر افکنده این سوتی ها رو با اونایی که نمیشه گفت جمع بزنید ببینید چقد میشه

  3. #3843
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    نه دیگه گفتم که اهلی شده بود راحت از دستمون غذا می خورد!
    البته یه گنجشگ دیگه من گرفتم بیام بزرگ کنیم که به خاطر اشتباه یکی از اعضای خانواده تلف شد!!
    نه نمیان !
    آخییییییییی. پس خونوادگی.....

    سلام به سختی و با بیحوصلگی سوتی ها رو مینویسم بیمزه گیشو دیگه ببخشید
    این همه واستادم نوشتم رنگیش کردم اسمایلی زدم نامرد پاک کرد واسه همین همینطوری بخونید هرچند بیمزه تر میشه
    دو روز پیش رفته بودیم واسه خواهرم یه مانتو بگیریم همین که رسیدیم یه مرده از پله ها اومد پایین منم جلوشو گرفتم ازش پرسیدم این مانتو چنده؟؟ کفت نمیدونم رفت اونورتر باز دنبالش رفتم این یکی چنده ؟؟ نمیدونم
    اون بنفشه چی؟؟ نمیدونم خانوم فروشنده من نیستم اومدم واسه خانومم مانتو بگیرم
    و من هم فقط از مغازه اومددم بیرووون

    رفتم یه مغازه دیگه به فروشنده میخواستم بگم جنس این روسری ها نخیه؟؟؟ گفتم این روسری ها جنسشون چوبیه؟؟؟ اونا هم اینطوری منم بعد از دو سه با ر تکرار فهمیدم

    اومدم انتخاب رشته کنم همه رو خودم رفتم آخرش میگفت قابل نشان دادن نیس دیگه داشت گریم میگرفت رفتم پسره رو صدا کردم اومد سر جای من نشست هی باهاش ور رفت تا درست شد بعد گفت شماره پرونده رو بده حالا وسایل من رو میز پخشه با 5 تا از این کارتا بیرو.نم نمیومد بلاخره دو تایی ریختیم رو یه میز اون کارتای دوستمو بر داشته بووود هی من میگفتم اووون نیست میگفت چرا؟؟؟ همینه دیگه منم قاطی کردم یه کارت خودمو دادم که روش نوشته بووود سراسری پسره رفت رو سیستمه خودش بعد 30دقیقه برگشت گفت راه نمیده باید دوباره وارد بشی انقد حرصم گرفته بووود این همه وقتمو تلف کرده بووودم نزدیک بووود گریم بگیره با عصبانیت رفتم تند تند وسایلمو جمع کنم برم در تمام این مدت پسره داشت نگام میکرد
    و چیزی که نباید میشد شد کارت اعتباریمو اشتباه داده بووودم بعدم کلی خجالت کشیدم اومدم تابلو نکنم گفتم میشه اینم واسم امتحان کنید شاید این باشه
    فقط پسره منو نزد چون کلی آی کیوش رو صرف این موضوع کرده بود


    شبش اومدم خونه خسته بودم به خواهرم خواستم بگم tv رو روشن کن اما حواسم به لیوان آب رو میز بووود گفتم لیوانو روشن کن

    بعدش شبش برق رفته بووود حوصلم سر رفت گفتم برم یکم با کامپیوتر بازی کنم تا برق بیاد بعد هر کاری کردم نمیدونم چرا کامپیوتر روشن نشد مامانم منو فرستاد برم بخوابم گفت انگار زیاد خسته شدی

    صبحش بلند شدم از بی کامپیوتری وحشی شده بووودم داشتم کامپیوتر رو با اینتر روشن میکردم لعنتی هر چی میزدم روشن نمیشد خوب شد خواهرم خونه بوووود کامپیوتر رو برام روشن کرد

    بعدشم خواستم کامپیوتر رو خاموووش کنم اسپیکر هاشو زدم فکر کردم خاموش شده خوب شد بازم برق رفت فهمیدم کامپیوتر روشن بووود

    بعد داشتم به این موضوع میخندیدم با صدای بلند خواهرم گفت چی شده گفتم داشتم کامپیوتر رو با اسکیپر روشن میکردم بعد به خودم گفتم عجب اس ام اسی دادم ( به جای سوتی ) بعدم دیگه خودم از خنده غش کردم افتادم

    شب موقع خواب گفتم ببینم ساعت چنده دارم میخوابم گاهی ساعتمو برعکس میذارم ساعتواونوری میخونم ساعت 12:20 بووود فکر کردم 10 دقیقه به شیشه یدفعه از خواب بیهوش شدم کلی خوابیدم بیدار شدم دیدم تازه ساعت 6:30 هستش منم دیگه خوابم نمیاد

    صبحش از بیرون اومده بودم خسته بودم تلفن زنگ خورد همه منو نگاه کردن منم حال نداشتم خودمو مهربون کردم به خواهرم گفتم : (خواهش گونه) مژگاااااااااااااان برو درو وا کن


    داشتم یه خیابونی رو میرفتم ماشین از روبه رو داشت میومد آخه یکم نگاه هم نمیکرد نزدیک بووود بهم بزنه یه حرفی بهش زدم نگاه کردم دیدم ناظم دو ران دبیرستان توش نشسته و طرف شوهرش بووود اصلا فکم افتادا نمیدونستم معذرت خواهی کنم یا سلام بگم عقلم گفت هیچکدوووم گازشو گرفتم رفتم


    بعد از ظهرش با دوستم رفتم بیرووون میخواستم ماشین بگیرم اعصابم دیگه خورد شده بووود هیچکی نگه نمیداشت ما هم اون رومون اومده بووود از خنده داشتیم میمردیم میگفتیم شهرداری مرده میگفت نه میگفتم سه راهه معلولین؟؟؟ تیمارستان امام خمینی؟؟؟ معلولین؟؟ معلول باز مسخره بازی هیچکی نمیبرد خلاصه از این چیزا یبار یه مرده داشت میرفت گفتم شهرداری
    گفت نه! یدفعه تو صورتش نگاه کردم گفتم به درک!!!!!!!! دیگه بقیه شو خودتون حدس بزنید


    رفتم یه مغازه از صاحبش پرسیدم این لباسه چنده؟؟ حالا تازه داشتم میپرسیدم دیدم رو لباس زده گفتم اوه ببخشید اینجا نوشته از یکی دیگه خوشم اومد گفتم اون چنده؟؟؟ طرف تا اومد حرف بزنه گفتم آه مثل اینکه نوشته دیدم مرده اینجوری شد محل ندادم رفتم جلو دیدم ننوشته منم دیگه نپرسیدم زدم بیرووون

    شب رفتیم بیرووون شام بخوریم منم عشق پیتزا( پیتزاش اصلا خوشمزه نبووود) نشستم دیگه آخراش بووود دیدم یه پسره فوق با کلاس اومد تو رستوران منم که از این تریپ ها خوشم میومد تجربه هم بهم ثابت کرده بووود وقتی همچین پسره خوش تیپی میاد پشتتو نگاه کن حتما بعدش یه دختر باکلاس تر از اووون میاد نگاه کردم 2 دقیقه هم طول نکشید واقعا خوشتیپ ترو خوشگل تر و باکلاس تر از پسره بووود یعنی تیکه اما اونم پسر بووود دختر نبووود من اینطوری !!! رشتو اینجووور پسر عجیبه غریبه...
    اومدن یجور نشستن دقیقا روبه روی من منم چون اون شب دربو داغون بووودم اصلا فکر نگاه کردن بهشونم به سرم نزد چون دلم نمیخواست مثل ... باشم
    زدم به اون راه داشتم به پیتزام فلفل میزدم هی میریختم یه لحظه داشتم میخوردم سرمو آوردم بالا دیدم پسر دومیه بهم میگه بریز بریز بریز بعد میخنده مامانم داشت خواهرمو نگاه میکرد از فرصت استفاده کردم بهش گفتم بشین بینیم بابا هی اون میگفت هی من میگفتم فقط اگه مامانم نبووود یه دعوایی باهاش میگرفتم بعد غذای اونارو اوردن ما داشتیم میرفتیم پیتزا شون کش میومد اومدم حرف بزنم گفتم بکش بکش بکش
    حالا اینش هیچی آخرش از کنارش رد شدیم گفتم حالا من میرم تو تا میتونی بریز بریز بریز همینطوری داشتم میگفتم دیدم مامانم داره نگام میکنه دیگه اینم آخرو عاقبت نداره 85+

    اها یچیز دیگه
    اون روز بچه ها گفتن 1و3 رو پشت هم بگو ببین چی در میاد هی میگفتم مخم دیگه هنگ کرده بووود باز نگرفتم درخونمون رو زدن رفتم باز کردم همینطوری میگفتم 1و3 1و3 1و 3 هیچی ؟؟؟؟
    خواهرم گفت کی بووود؟؟ گفتم 1و3 اونم اینطوری همونجا مخم جرقه زد فهمیدم


    اون روز که رفته بودیم خرید لباسمو آوردم خونه دیدم مشکل داره طبق معمول قاطی کردم حالا فرداییش عروسی داریم صبح بیدار شدم برم لباسمو بدم درست کنه انقد قاطی بودم لباسو خونه جا گذاشته بودم برگشتم بر داشتمش دوباره رفتم دیگه مغازه بسته بووود اومدم دوباره بعد از ظهر رفتم


    یه اس ام اس نوشتم میخواستم تهش علامت سوال بذارم علامت تعجب گذاشتم نمیدونم چرا
    جالب اینه معنیه جمله کلا عوض شد مجبور شدم بعدش کلی مسج معذرت خواهی بدم وبراشون باز کنم که چرا اینکارو کردم

    سوتی های منم تو عروسی کم بوود یکی اینکه یه میزو کلا انداختم داشتم رد میشدم پای یه پسری رو له کردم یه حرف زشت پیش شوهر دوستم زدم
    مامانم بهم گفت گوشیتو بذار تو کیفت فلانی داره خیلی نگات میکنه یه حرف زشت پسرونه زدم گفتم به یجام بعد دیدم مامانم داره نگام میکنه گفتم گور پدرش بعد من خوب چادر میذارم دیگه اون روز عروسی نمیدونستم قاطیه البته لباسم بد نبووود اما خوب بد شانسیه من یه کسایی رو اونجا دیدم که وای وای وای یکیش یه پسره که میخواست باهام ازدواج کنه خیلی شرایط خوبی هم داشت فقط میگفت من از چادر بدم میاد منم که از اینجووور آدما بدم میومد کلا باهاش بهم زدم فکر کن اومده عروسی رفیق فاب داماده اینو اخر عروسی دیدم که کارامو کرده بودم بعدش سرموکردم اونور دیدم این دیگه کیه نزدیک بووود سکته کنم دوست پسر سابق عروس خانوم با دوستش اومده( فقط من اونو میشناختم چون رفیق اصلیه عروس بووودم) اونم منو همش با چادر دیده بووود و بعد از اونم دیدم دوستای داماد یکی یکی اومدن ماشالله همه اونایی که دمه در مدرسمون میموندن با اونا عروسی نرفته بودم که رفتم بعدم با بلوتوث یکیو سر کار گذاشته بودیم هی میگفتم کجایی من اینجا نشستم نامرد نمیدونم از کجا فهمید من اونو ندیدم اما اون منو پیدا کرد گفت دیدمت شال سفید گذاشتی من پشتت نشستم


    بعد اومدم خونه داشتم واسه بابام تعریف میکردم گفتم پسرا که اومدن منو شیرین شالمونو گذاشتیم رفتیم میخواستم بگم دیگه نرقصیدیم رفتیم نشستیم گفتم رفتیم رقصیدیم
    بعدم انقد بابام دعوام کرد اصلا نذاشت توضیح بدیم همش میگفت چقدم پر رویی که میای بهم میگی

    اینم جریان تا دیشب
    تاسوتی های بعدی شما رو به خدا میسپارم فقط ساری اگه چرند و طولانی بووود مهم اینه سوتی بووود
    همه این سوتیها رو خودت دادی؟

  4. #3844
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    بابا تو که خودت چاه سوتی زدی نبود دیگه اینهمه آدم سوتی میده مردم بهت نمیگن بهناز ؟ جون من !!!

    بابا تو دیگه کی هستی من تو کف یه سوتی موندم

    زندگیمو زیرو رو کردم چیزی پیدا نکردم خدا شانس بده
    کاملا تایید میشه!


    البته بعضی سوتی ها خود آدم رو شاد میکنه بعضی هاشم سر افکنده این سوتی ها رو با اونایی که نمیشه گفت جمع بزنید ببینید چقد میشه
    نه. من خیلی سعی میکنم جمع بزنم اما نمیدونم چرا بازم کم میاد!

  5. #3845
    آخر فروم باز rezaete's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    اهواز = اکسین
    پست ها
    4,675

    پيش فرض

    رفتم یه مغازه دیگه به فروشنده میخواستم بگم جنس این روسری ها نخیه؟؟؟ گفتم این روسری ها جنسشون چوبیه؟؟؟ اونا هم اینطوری منم بعد از دو سه با ر تکرار فهمیدم
    یه بار با دوستام رفته بودم بیرون، دادشم زنگ زد گفت یه بازی هم بگیر ، 4-3 نفری رفتیم توی سرزمین رایانه ( بچه های اهواز میدونن کجاست ) یه مشت آدم ریخته بود اونجا هر کی یه چی می گفت . این فروشنده هاش یکم worm داشتن . وقتی cd یا dvd واست میارن می کوبیدن سر میز (الان آدم شدن) . منم اعصابم خورد شده بود صداش رفته بود رو اعصابم وقتی رسیدم جلو خواستم بگم محمد بازی تو مایه های call of duty چی داری گفتم محمد باز تو مایه های call with me چی داری ؟
    یهو 600 نفر آدم برگشتن نگام کردن همه اینجوری یهو شنیدم یه مردی میگه رضا جان بیا ( پدر یکی از اونایی بود که اونجا بود ) منم الکی گفتم الان میام ، در رفتم

  6. #3846
    آخر فروم باز seyyedi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    بوشهر
    پست ها
    1,764

    پيش فرض

    دوستان سلام
    بابا تو دیگه کی هستی من تو کف یه سوتی موندم

    زندگیمو زیرو رو کردم چیزی پیدا نکردم خدا شانس بده
    تاییدیه
    بعد عمر هم یه سوتی دادم و نوشتم که پیش سوتی کوچولوی اینا باید زانو بزنه

  7. #3847
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    توي دبيرستان رسم بود كه بچه ها رو به اسم باباشون صدا كنيم.
    يه بار باباي يكي از بچه ها اومد بود دنبالش منم حواسم نبود جلوي باباش صداش زدم اصغر(اسم باباش بود ديگه)

    يه سوتي از رفيقم. توي انتخاب رشته زده بود پزشكي اهواز بعد كه نتايج رو اعلام كرده بود رفت كه ثبت نام كنه اسكل شد چرا؟ چون كد رشته مربوط به ترم دوم اهواز رو زده بود نه ترم اول رو و در نتيجه 5 ماه اسكل شد تا ترم دوم شروع بشه.

  8. #3848
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Majid_17_206's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    Khorasan
    پست ها
    332

    پيش فرض

    دمت گرم Winter+Girl توی غروب جمعه ما رو شاد کردی

  9. #3849
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    یه نفر بود خیلی با موتورش قیافه میگرفت من بهش گفتم تو اصلا" میدونی موتورت چیه؟ گفت خوب آره ، کاوازاکیه گفتم نخیر این کاوا گازیه!! کلی بهش بر خورد و خداییش هم موتورش داغون بود. من برای اینکه بیشتر حالش گرفته بشه بهش گفتم میای پیاده کورس؟ من پیاده و تو با موتور . یه لحظه فکر کردممن با این هیکل نمیتونم سریع عوض کردم و گفتم من نه این محسن. لازم به ذکره که محسن قد بلنده و لاغره و پاهای بلندی داره و سرعتش هم بدک نیست. شرط بستیم سر کیک و بستنی. محسن پاشنه هاشو ور کشید ()یعنی آماده شد) و این طرف هم موتورش را روشن کرد و دو تا گاز محکم داد و دوتایی واستادند. به محض اینکه من 3 را گفتم هر دو حرکت کردند. این طرف تا اومد بزنه دنده و کلاج را ول کنه و راه بیفته محسن 3 متر ازش جلو زده بود. در ضمن قرارا گذاشته بودیمکه تیر برق دومی خط پایان باشه و سرعت محسن هم در حد دنده 2 موتوره بود. این بنده خدا گاز را بست به موتورو بدون کلاج هم زد دنده دو تا زود برسه ولی بعد از تیر برق از محسن جلو زد!! خلاصه از اون به بعد هر وقت میبینمش بهش میگم برو بستنی و کیک را بخر اون هم اینطوری میشه :

  10. #3850
    آخر فروم باز ali_ranger22's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تـهران
    پست ها
    6,086

    پيش فرض

    آخییییییییی. پس خونوادگی.....



    همه این سوتیها رو خودت دادی؟
    من که هر چی فک کردم نفهمیدم به جای چی نقطه گذاشتی!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •