زان پس میا تو به دیدار یار خویش
آری به پیش گیر سر کار و بار خویش
کاین است رسم دوستی اندر جهان ما
ما را خزان بخواه و خود اندر بهار خویش
محمد حسن عبدی
زان پس میا تو به دیدار یار خویش
آری به پیش گیر سر کار و بار خویش
کاین است رسم دوستی اندر جهان ما
ما را خزان بخواه و خود اندر بهار خویش
محمد حسن عبدی
شب است و ماه می رقصد ستاره نقره می پاشدنسیم پونه و عطر شقایق ها ز لبهای هوس الود زنبق های وحشی بوسه می چیند و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب
خدایم آه خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم
از زبان کارو فریادت دهم٬ اگرهستی برس به دادم!
کارو
Last edited by Big-Boss; 19-04-2010 at 20:54.
مجنون به ميان موج خونست
ليلي به حساب کار چونست
مجنون جگري هميخراشد
ليلي نمک از که ميتراشد
نظامی
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
رومی
تو خود دهان نداري چون بوسه خواهم از تو
هرگز برون نگنجد بوس از چنين دهاني
چون تو ميان نداري من با کنار رفتم
چون دست درکش آرد کس با چنان مياني
عطار.....
يك جوان جانباز خردلهاي عشق
تاول روي تنش امضاي عشق
ذره ذره آب ميشد زندگي
در عطش آورترين گرماي عشق
اين عطش "يعني شهادت" نم نمك
مي كشد از جسم او گرماي عشق
لحظه اي بر آسمان ذل مي زند
خاطرش دلواپس فرداي عشق
مي گذارد او امانت نزد ما
عزت و آزادي دنياي عشق
اشهدش را بي صدا سر ميدهد
بعد هم جان مي دهد در پاي عشق
قاف...مانده از عشق هنوز
...
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
ناز بنياد مکن تا نکني بنيادم
مي مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم
حافظ .... خوننده محسن نامجو...
مبارک باد بر تو عید وبهر ما پریـشـانی
عزیزم غربتم آزرد دیری شد، که میدانی
بروز عید درعالم بسا مخلوق خرسند اند
ترا خوش باد مهرویم که دربین عزیزانی
ظریفی
يکي خويش بودش دلير وجوان
پرستندهي شاه نوشينروان
بهرجاي با شاه در کاخ بود
به گفتار با شاه گستاخ بود
فردوسی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)