من سعي مي کنم ننويسم ولي شما . . .
وادار مي کنيدم از اين حس رها شوم
اصلا شما براي چه اصرار مي کنيد؟
ميلم کشيده از همه دنيا جدا شوم !
هي گير مي دهيد که از غصه ها نگو
مجبور مي شوم غزلي بي صدا شوم
با شعر هايتان ، پر از بوي سيب و عشق
مجبور مي کنيدم از اين پس حوا شوم !
گفتي براي آنکه بدانم چه مي کشي
بايد به چشم هاي خودم مبتلا شوم !
اين آينه هميشه به من گير مي دهد !
با قهرهای تلخ تو آقا، آشنا شوم !
دستم که مي رود به قلم ضعف مي کنم !
بگذار آن گريخته در انزوا شوم
لطفا کمي دروغ بگو ، مثل چشم من !
نگذار مثل حس شما بي ريا شوم !
من سعي مي کنم ننويسم ولي شما . . .
هي سعي مي کنيد که مثل شما شوم
من گفته بوده ام به من اصلا اميد نيست
اين هم سند که با همه بي ادعا شوم !
...