تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 384 از 638 اولاول ... 284334374380381382383384385386387388394434484 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,831 به 3,840 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #3831
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نه اين حرف‌ها كه تو مي‌زني
    به حرف كسي مي‌ماند
    نه گوش هيچ تنابنده‌اي
    بدهكار اين صداي تلخ ترك‌خورده است

    دهانت را به سمت باد بگير
    و خواب‌هايت را
    به آب بگو

    صداي گريه‌ات را اگر نشنوند بهتر است

    مي‌تواني ميخي را به سينه‌ات ميخ كني
    و در مراسم تدفين خويش حضور بيابي
    اما نه با اين قيافه‌ي درهم
    خونسرد باش
    و خاك را در نهايت آرامش
    (جوري كه بيل هم گمان نبرد زنده‌اي)
    بر گور خود بريز

    مشت را به شيشه مكوب
    بر دهان سنگ و سينه‌ي ديوار هم
    پرده را كنار بزن
    شمشادهاي پشت شيشه تماشايي‌ست.



    حافظ موسوی

  2. #3832
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مي دانستم

    نگاه فرشتگان

    دريچه اي است براي عبور

    براي رفتن ...




    نگاه تو نيز

    دري كوچك بود

    آن قدر كوچك

    كه براي گذشتن از آن

    خم شدم آن شب


    نمي دانستم

    چرا مجنون ها همه گوژ پشتند

    گوژپشت ها مجنون

  3. #3833
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    از این بهتر نمی شد مرد

    که تو خوابیده بودی

    و کنار ِ خواب ات

    همان ریخت و پاش های همیشه :

    لیوانی تا نیمه چای تلخ

    زیر سیگاری نیمه پر

    کتابی نیمه باز

    و دری ...

    اگر این درِ لعنتی هم تا نیمه باز می شد

    حالا تو بیدار بودی

    و در انتهای ِِ این برج

    دست ات از دیوارهای محض می گذشت



    از این بهتر نمی شد خوابید

    که تو مرده بودی

    میان آن دیوار های اجاره ای

    و کنار ریخت و پاش های همیشه ات :

    لیوانی خالی

    زیر سیگاری پر

    کتابی تاق باز

    و دری بسته

    که کلیدش را در خواب هایت گم کرده بودی .

  4. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3834
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    از آن جمله هایی ام

    که انتهایش سه نقطه می خواهد .

    حالا

    هر طور می خواهی

    تفسیرم کن !

  6. 5 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #3835
    پروفشنال iAR11's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    Heart of Time
    پست ها
    570

    پيش فرض

    من از طنین صدای باد می لرزم
    و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد
    من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم
    و باد فانوس مرا برده است
    من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم
    و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است

  8. #3836
    پروفشنال iAR11's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    Heart of Time
    پست ها
    570

    پيش فرض

    من به دور امروز خود مرز کشیده ام
    و چشمان تیره ام نگهبان آن خواهند بود
    مسافران خسته ی سالیان گذشته
    به روز من راه نخواهند یافت
    زیرا در جیبهای خسته شان
    خفتن بر دسترنج مرا
    پنهان کرده اند

  9. این کاربر از iAR11 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #3837
    پروفشنال iAR11's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    Heart of Time
    پست ها
    570

    پيش فرض

    بر زخم ملتهب گونه های من
    پرواز تو در سرداب های دیروز است
    در تمنای شعر من
    پرواز تو در بامداد فصل رهایی نهفته است
    در جام خسته ی حضور دیروقت من
    تندیسی از ساحل دریا بر چشم هامون است
    و اینک
    ای خاموش
    در فراسوی سپردن زخمهای امروز به مرهم فردا
    فانوس نویدی باش

  11. این کاربر از iAR11 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #3838
    پروفشنال iAR11's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    Heart of Time
    پست ها
    570

    پيش فرض

    در این ساحل شب
    من از اعتماد دستان خورشید به مرداب می ترسم
    در این بستر خفته ی نور
    من از باوری که شکفته ز رگهای سرداب می‌لرزم
    در این تیرگیهای سبز، در این پایکوبی ابلیس
    من از ساغر مستی تو ... که مضراب شوری‌ست بر مغز ابلیس می‌هراسم

  13. #3839
    داره خودمونی میشه shadi_87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    پست ها
    118

    پيش فرض

    این شعر خودمه. اگه زیاد حرفه ای نیست بخشید

    باز یا رب نزد تو من شکوه دارم
    از سکوت بی صدای لحظه هایم
    از نبود لحظه ای شادی که گردم
    شاد در این تنهایی بی انتهایم

    ای خدای لحظه های غربت من
    این چنین تنها شدم تو بشنو از من
    قصه ی تلخ سکوتم را برایت
    بازمی گویم دوباره بشنو از من

    روزهایم شاد و خوب و باصفا بود
    خنده هایم روشن و بی انتها بود
    در قنوت ربنایم اشک هایم
    از من و این جسم بی جانم جدا بود

    آمدم یک روز راز قلب خود را
    بازگو کردم برایت صادقانه
    گفتم از آن لحظه های ساکتی که
    پر صدا شد از غروری شاعرانه

    گفتم از آن روزهای شاد و سرمست
    تو تمام شب برایم گریه کردی
    ناگهان دیدم نگاهت را که با غم
    خنده می کرد با صدای پاک و سردی

    شب تو بودی مونس من تا سحرگاه
    روزها هم می گذشتند بی سرانجام
    اشک هایی تا همیشه ماندگار و
    دردهایی در میان سینه آرام

    گفتم ای یار و همیشه مونس من
    تا به کی غم های خود با کس نگویم؟
    تا به کی در کنج این دیوار کهنه
    در سکوتی راه آزادی بجویم؟
    I love you

  14. 2 کاربر از shadi_87 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #3840
    داره خودمونی میشه shadi_87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    پست ها
    118

    پيش فرض

    می دانی
    به روزهای خالصانه ی بهار و روزهای عجیب پاییز
    که فکر می کنم
    می بینم که فاصله ی ما تنها سه ماه است
    تابستان...
    من انتهای بهارم و ابتدای سرسبزی
    تو ابتدای پاییزی و انتهای التهاب های گرم تابستان
    چه تعبیر شاعرانه ای
    «التهاب تابستان»
    اما اکنون که رفته ای
    آن همه سبزی و شادی و خرمی را
    با خودت برده ای
    هر روز درختان به من می نگرند
    و با نگاهشان
    گویی می پرسند؟
    برای چه افسرده ای؟
    پاسخی ندارم برایشان
    گفتم شاید این ها را بگویم
    تو نیز یاد من بیفتی
    شاید در شتاب لحظه های خسته ات
    در کنار التهاب کور باد
    در کنار لحظه های شاد شاد
    با سکوتی لبریز از حرف و صدا
    با تبسم خنده های گاه گاه
    دوباره من با تو آغاز شوم
    گفتم...
    نه نگفتم
    نگفتم با من بمان و افسانه شو
    نگفتم در خلوت من با نگاه گرم خویش
    اسطوره ی داستان های عاشقانه شو
    نگفتم راز مرا با کس نگو
    نگفتم نام مرا یک نفس نگو
    نگفتم خنده ای یادم نماند
    نگفتم گریه هایم بی دوام
    نگفتم این ستم ها را نکن
    نگفتم از خویشتن بگذر مدام!

  16. 2 کاربر از shadi_87 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •