تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 383 از 469 اولاول ... 283333373379380381382383384385386387393433 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,821 به 3,830 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3821
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    اون به شما گفت گم شین ؟ شما باید میگفتین بهش ...

  2. #3822
    کـاربـر بـاسـابـقـه zahedy2006's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    صفحه 8140 کتاب زندگی ...
    پست ها
    1,056

    پيش فرض

    اون به شما گفت گم شین ؟ شما باید میگفتین بهش ...
    دست پيش گزفته پس نيفته

  3. #3823
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    من 7ماه پیش همراه دوستام رفته بودیم اروا کلمون دعوت اونا پیتزا......
    اقا از خوشحالی دیگه به مرز سیری رسیده بودیم....
    بالا خره پیتزا مکزیکی را زدیم تو رگامون که تا 2 هفته پارگی رگ داشتیم....
    بعد از غذا دوستان با مرام وشوخ طبع گفتن احتیاج مبرمی به توالت دارن(روم به حیاط)
    ماهم با غبغبی پر باد رخصت را دادیم حالا حدس بزنید چی شد....
    اقایون فلنگ را با پیچ ومهره بسته بودن ....
    ماهم دریغ از 1 شایی پول درون جیب با سری به تخته کلوخ خرده موبایل زیبا مون دراوردیم وبا زنگ به اون نامردا تا میخوردن فهش بارشون کردیم بعد هم زنگ مادر خدابیامرزمون زدیم وگ فتیم 20000تومان پول ناقابل را تقدیم صاحب مغازگان کند وما هم تا 2ماه بعد در پی کتک زدن دوستان دست و دل باز بودیم...
    خییل قشنگ توصیف کردی!


    بله اتفاق افتاده... اما ما مثل یه بچه خوب رفتیم به صاحب مغازه گفتیم. اونم یه تی داد دستمون گفت کل مغازه رو تی بکش. شوخی نمیکنما جدی میگم همینو گفت. منم با یک سطل و یک عدد تی مغازه رو برق انداختم. بدبختی اینه که اکثر مشتری ها هم جریان رو فهمیده بودن و داشتن میخندیدن.


    چرا مادر خدا بیامرز ؟
    اگه فوت کردن خدا رحمتشون کنه
    منم میخواستم همینو بگم!

    به نظر منم اول بگیرن بهتره. یه بار تو یه رستوران تو محمود آباد نشسته بودیم. 6 تا پسر اومدن کلی چیز سفارش دادن . بعد من و دوستم غذامونو خوردیم پول حساب کردیم اومدیم نشستیم تو ماشین داشتیم یه عقابی روشن میکردیم که یهو دیدیم در رستوران باز شد و این 6 تا پسر دونه دونه با فاصله یک متر از در خارج شدن و همینکه پاشون به بیرون رسید با سرعت نور شروع به فرار کردن و هر کدوم یه طرفی رفت پشت سرشونم صاحب رستوران اومد بیرون و زد تو سرش من بهش اشاره کردم که بیا اینجا... اومد نشست تو ماشین ما ... ما هم که عاشق این حرکات گازو تخت کردیم دنبال یکیشون رسیدم جلوش یه دستی کشیدم خیابون بسته شد دوست منم جوگیر عین فیلمای پلیسی از ماشین پرید بیرون و پسره رو گرفت تا میخورد زد. صاحب رستوران هم زنگ زد 110 اومد دیگه ما واینسادیم ببینیم چی میشه. ولی خیلی باحال بود . این دوست من تا یک هفته شده بود سوپرمن و به همه کمک میکرد ( جوگیر شده بود در حد لایه اوزون )
    چه دوست پاکاری!

    سلام

    امروز با دوستم توي پارك نشسته بوديم مشغول صحبت بوديم.

    راستي اينو به عنوان يه نكته مد نظر داشته باشيد كه من بينهايت از گربه و ...اين جور حيوانات اهلي و يا غير اهلي ميترسم در حد مرگ....

    خوب ،در حال صحبت بوديم كه يه دفعه يه صدايي شبيه صداي گربه شنيدم 2 تا پا داشتم 2 تا ديگه هم قرض كردم از رو صندلي پريدم

    به سمت جلو فكر كردم اومده زير پام گفتم واييييييييييييييييييييييي گربهههههههههه

    نگو تو رديف پشت يه دختر خانم و آقا پسري نشسته بودن كه يهو دختره يه صدايي از نوع جانوران موزي از خود در مياره ،پسره كه

    خيلي تعجب كرده بود از حركت من زد زير خنده ، ما هم خنديديم ،بيچاره ها پا شدن رفتن يه جاي ديگه
    یادم باشه برات گربه بفرستم!

    برو حسابش پسره داشت چیکار میکرد که دختره بنده خدا صدای گربه از خودش در آورد
    چه لوس بوده!

    لطفا فكر بد نكنيد ،هيچي به قول دوستم دختره داشت خودشو لوس ميكرد اما، واقعا چه راه احمقانه اي

    اما انگار پسره از بس ما خنديديم خندش گرفت يه جورايي آبروشو ن رفته بود بيچاره ها...... چند نفر ديگه هم فهميدن اونا هم هر هر

    زدن زير خنده
    همینو بگو!
    بدبختا!

    پیش دانشگاهی بودم
    تو امتحانات ترم اول بودیم
    منم شب رفته بودم خونه داییم که اونجا درس بخونم شب هم همونجا بخوابم
    شارژ گوشیم تموم شده بود شارژرشم باهان نبود
    به داییم گفتم گوشیتو بزار واسه ساعت 6 تا صبح بیدار شم برم امتحان بدم
    خواستم ازش بپرسم زنگ گوشیت چی هستا
    بعد پشیمون شدم گفتم بالاخره یه چیزی هست دیگه
    خلاصه صبح دیدم داره صدای خروس میاد تو خواب هزار تا فحش دادم به همسایه که ادم عاقل مگه کسی تو شهر تو خونش خروس نگه میداره
    بابا اینجا که روستا نیست
    خلاصه هی از این دنده به اون دنده

    منتظر بودم خروسه خفه شه
    5 دقیقه خفه میشد دوباره شروع میکرد
    سرتونو درد نیارم
    ساعت 8 که از خواب بیدار شدم
    بدو بدو رفتم مدرسه اما دیگه دیر شده بود امتحان تموم شده بود و من جا مونده بودم
    نگو زنگ موبایل داییم صدای خروس بوده
    اونوقت من..........
    چه ضد خالی!!!
    یه بار منم صدای گربه گذاشته بودم. رفتم بانک پول بریزم به حساب یه جایی. یهو صدای گربه هه اومد!
    یارو این شکلی شد: بعد هم همش زیر میزش اینور اونور لای در کنار در اونور در اینور در بالای در هرجا رو که نگاه کرد اثری از گربه ندید!!! بعد هم بیخیال شد!

    دیروز بعد از ظهر تو باشگاه بدنسازی یه پسره اومد کلاس بزاره (!!!) دو تا سنگ 15 چپ گذاشت دو تا هم راست. یعنی جمعا با وزن میله هالتر 70 کیلو در میومد. دراز شد که پرس بزنه.
    یه سلوارک نازک نخی هم پاش بود و از اونجا که شلوارک رو زیر شلوارش میپوشید میشد حدس زد که چیز دیگه ای زیرش نپوشیده.
    آقا این رفت زیر و دو نفر کمک کردند هالتر رو بلند کرد و آورد رو سینش.
    خواست ببره بالا خیلی زور میزد. کلی به خودش فشار آورد و پاهاش رو از هم وا میکرد که یهو گفت جرررررررررررررررر
    مارو میگی مردیم از خنده یعنی کل باشگاه با دو تا مراقب هایاین یارو داشتن میخندیدن. شلوارش از همون جا... جر خورد.
    حالا این بدبخت هم هالتر رو سینش نه میتونه بزاره سر جاش که خودشو جمع کنه و نه میتونه ولش کنه. مراقب هاش از بس خندیده بودن زور نداشتن.
    ما هم از فرصت استفاده کردیم و حسابی خندیدیم. جالبه دوستم دویید رفت گوشیشو بیاره که عکس بگیره ولی موفق نشد.
    کاش عکس میگرفت میذاشتی اینجا!

    اون به شما گفت گم شین ؟ شما باید میگفتین بهش ...
    تایید میشه!

    دست پيش گزفته پس نيفته
    تایید میشه!

  4. #3824
    داره خودمونی میشه eblis2007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    mashhad
    پست ها
    138

    پيش فرض

    امروز سر کار بودم این حساب دار شرکت عطسه کرد ازون عطسه های که موبتن سیخ میشه منم تو p30world بودم نافرم یک دفعه نفهمیدم گفتم خر ترکید چون دوستم اونجا بود فکر کردم دوستم بود ولی این مهندسه بود خیلی خجالت کشیدم

  5. #3825
    آخر فروم باز vahid78's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    yazd.php
    پست ها
    1,895

    پيش فرض

    امروز صبح زن همسايمونزنگ زد كار مامانم داشت
    زن همسايه: الو سلام.وحيد تويي مامانت كجاست؟
    من:سلام.رفته بيرون كاري داشتين بگيد بهش بگم.
    زن همسايه:سلامشا برسون بگو به من زنگ بزنه.
    من:باشه
    زن همسايه :كاري نداري؟
    من: قربونت(بر حسب عادت)
    زن همسايه: چي
    من گوشيا قطع كردم.
    شبش ماشين بابا را قاپيدم همراه بچها رفتيم يه دوري تو خيابونا بزنيم. ......ديدم دوتا دخمل دارن كنار خيابون.. ميرن هي نگاه عقب ميكنند .......به دوستم گفتم اينا پايه ان...... دوستم گفت نه به قيافشون نميخوره......... گفتم اگه سوارشون كردم چند ميدي؟ گفت: كيف پولما. ..........گفتم باشه رفتم پيش پاشون زدم رو ترمز درا بازي كردم گفته آبجيها بيان سوار شين........ همين كه نگاه كردم تو صورت اولي خودما خيس كردم ديدم دختر همسايمون هست.......... تازه هنوز اين كه خوب بود نگاه به بغليش كردم ديدم اوه اوه گل بود و نيز به سبزه آراسته شد زن همسايمون هست......... به دوستم گفتم امير درا ببند كه خيت كرديم و فرار را زديم تو هيكل..... به خودم گفتم حالا زن همسايه خودشا ميگيره جلو ما. صبح بهش گفتم قربونت حالا هم كه ميخواست سوارش كنم واااااااااااااااااااي

  6. #3826
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    باحال بود خیلی .... مثل من بدشانسی

  7. #3827
    داره خودمونی میشه shaparake_sahra's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    توی صحرا
    پست ها
    66

    پيش فرض

    خیلی وقته که pc نیامدم
    نمی دونستم این تاییک دوباره راه افتاد...!

  8. #3828
    آخر فروم باز آرش-19's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    کرمانشاه
    پست ها
    1,093

    پيش فرض

    یه ماشین جلو پام زد کنار. طرف شاگرد یه خانوم سخاوتمند بود , چون منم کنار ماشین بودم دیگه ندیدم کی پشت فرمانه.
    زنه گفت: ببخشید, سینما فرهنگ کدوم طرفه؟
    من: جــــان دلـــم ؟؟؟ (به صورت سوالی و غیر ارادی از دهنم پرید بیرون)
    یه دفه دیدم یه سیبیل کلفت سرشو تا نردیک سینه زنه آورد با لحن خشنی گفن : سینما فرهنگ کجاس؟؟؟

  9. #3829
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    باحال بود خیلی .... مثل من بدشانسی
    به پا من نمیرسی.
    ..
    ..
    باز هم سوتی از طرف من...
    .
    .
    اقا امروز هی یه شماره از یه باجه زنگ میزد و بنا رو گذاشته بودن هی worm میریخت دیگه دسته اخر دست کارهایی از قبیل فحشهای بندسلیگهایی دادیم... قطع کرد ..همون لحظه باز زنگ خورد دیدم شماره مثل باجه تلفن.......گوشی رو برداشتم گفتم ببین مادر...اگه چیز داری......( منظور از قلبو گرفتین که) بیا قرار بذار...در همون حال منتظر جواب بودم که یهو گفت یه صدای ظریفی گفت میلاد با منی؟؟؟؟ چه طرز حرف زدنه...منم تا دیدم اوضاع قاراش میشه بنا کردم به انتن ندادن..الو...ال. صدا..نمی....ال..صد...ا...بعد دایورت رو شماره که وجود نداره..نمیدونم تین یکیو چه طور جمع کنم

  10. #3830
    آخر فروم باز starpars's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    C:\Program Files
    پست ها
    1,465

    پيش فرض

    چند وقت پيش كه از دانشگاه ميومدم موقعي كه مي خواستم از تاكسي پياده شم ( تاكسي ها كنار يه جوي آب سر پوشيده وا ميستن ) از شانس بد ما اون روز كارگراي شهرداري در پوش اون رو برداشته بودن وقتي از تاكسي پياده شدم كتابم كه فرداش امتحان پايان ترمشو داشتم گذاشتم زير بغلم همين كه اومدم پول راننده رو بدم كتابه سر خورد افتاد تو آب هاي كثيف و سياه سه تا دختر هم اونجا واستاده بودن داشتن صحنه رو نظاره ميكردن و منتظر عكس العمل من بودن كتاب كم كم داشت ميرفت زير آب نميدونستم چيكار كنم يا بايد قيد اين درسو ميزدم چون كتابش هم كمياب بود چيزي هم نخونده بودم يا اينكه خودمو جلو همه ضايع ميكردم ميرفتم توي اين آبهاي كثيف و بو گندو , كه يه دفه ياد سختي هايي كه به خاطر اين درس كشيده بوديم افتادم خلاصه دلو زدم به دريا و زانو زدم لب جوب (یه خورده گود بود ) دستمو بردم داخل جوب , كتابو به طرز فجيهي كشيدم بيرون از كتابه شرشر داشت آب ميريخت جلدي كتابو پيچيدم لاي روزنامه و از اونجا متواري شدم اومدم خونه كتابو شستم گذاشتم خشك بشه موقع خوندن كتابه رو دور از خودم نگه ميداشتم .
    هنوز كتابه يه خورده بو ميده .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •