تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 381 از 469 اولاول ... 281331371377378379380381382383384385391431 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,801 به 3,810 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3801
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    منم که اصلا حال و حوصله سوتی تعریف کردن ندارم....
    سلام
    وقت ندارم فکر کنم امشب سری جدید سوتی هامو بنویسم بچه ها انگار سوتی ندارن دیگه ماشالله افزایش میزان آی کیو
    وقتی شما دو تا سوتی ندین همه عزا میگیرن و حوصله ندارن سوتی بدن!

    ماه 31 روزه پس چه طور اگه هر 30 روز يه بار جايزه بدن بازم ميشه 18 هر ماه؟

    البته اگه از پاييز شروع كنن كه يه بحثه ديگه است
    بالاخره پایین گاوه یه نفر با IQ پیدا شد.
    حالا درست بود یا نه؟


    مثله اینکه جمله آخری که ویرایش کردم بیشتر از اصل ماجرا مورد توجهتونه .
    جمله آخر این بود حسابی به گا رفتیم. (اگه بی ادبانه ست ببخشید به اصرار دوستان گفتم)
    بالاخره لو دادی!

    فکر میکنم تیکه جالب سوتیتم همین بوده!
    تایید میشه!

    تا حالا شده تو پیتزا فروشی بعد میل کردن پیتزا یهو بفهمید پول همراتون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بیشتر توضیح بده ببینیم چطوری ضایع شدی! با تمام جزئیات بگی ممنون میشیم!

  2. #3802
    آخر فروم باز prince72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    یزد
    پست ها
    1,015

    پيش فرض

    من 7ماه پیش همراه دوستام رفته بودیم اروا کلمون دعوت اونا پیتزا......
    اقا از خوشحالی دیگه به مرز سیری رسیده بودیم....
    بالا خره پیتزا مکزیکی را زدیم تو رگامون که تا 2 هفته پارگی رگ داشتیم....
    بعد از غذا دوستان با مرام وشوخ طبع گفتن احتیاج مبرمی به توالت دارن(روم به حیاط)
    ماهم با غبغبی پر باد رخصت را دادیم حالا حدس بزنید چی شد....
    اقایون فلنگ را با پیچ ومهره بسته بودن ....
    ماهم دریغ از 1 شایی پول درون جیب با سری به تخته کلوخ خرده موبایل زیبا مون دراوردیم وبا زنگ به اون نامردا تا میخوردن فهش بارشون کردیم بعد هم زنگ مادر خدابیامرزمون زدیم وگ فتیم 20000تومان پول ناقابل را تقدیم صاحب مغازگان کند وما هم تا 2ماه بعد در پی کتک زدن دوستان دست و دل باز بودیم...

  3. #3803
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    تا حالا شده تو پیتزا فروشی بعد میل کردن پیتزا یهو بفهمید پول همراتون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بله اتفاق افتاده... اما ما مثل یه بچه خوب رفتیم به صاحب مغازه گفتیم. اونم یه تی داد دستمون گفت کل مغازه رو تی بکش. شوخی نمیکنما جدی میگم همینو گفت. منم با یک سطل و یک عدد تی مغازه رو برق انداختم. بدبختی اینه که اکثر مشتری ها هم جریان رو فهمیده بودن و داشتن میخندیدن.

  4. #3804
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    Ceaf.ir
    پست ها
    2,661

    پيش فرض

    اغلب پیتزا فروشی ها که اول پولشونو میگیرن!

  5. #3805
    آخر فروم باز saeed_h1369's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    اصفهانو میدوستم !
    پست ها
    1,387

    پيش فرض

    چرا مادر خدا بیامرز ؟
    اگه فوت کردن خدا رحمتشون کنه

  6. #3806
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    اغلب پیتزا فروشی ها که اول پولشونو میگیرن!
    به نظر منم اول بگیرن بهتره. یه بار تو یه رستوران تو محمود آباد نشسته بودیم. 6 تا پسر اومدن کلی چیز سفارش دادن . بعد من و دوستم غذامونو خوردیم پول حساب کردیم اومدیم نشستیم تو ماشین داشتیم یه عقابی روشن میکردیم که یهو دیدیم در رستوران باز شد و این 6 تا پسر دونه دونه با فاصله یک متر از در خارج شدن و همینکه پاشون به بیرون رسید با سرعت نور شروع به فرار کردن و هر کدوم یه طرفی رفت پشت سرشونم صاحب رستوران اومد بیرون و زد تو سرش من بهش اشاره کردم که بیا اینجا... اومد نشست تو ماشین ما ... ما هم که عاشق این حرکات گازو تخت کردیم دنبال یکیشون رسیدم جلوش یه دستی کشیدم خیابون بسته شد دوست منم جوگیر عین فیلمای پلیسی از ماشین پرید بیرون و پسره رو گرفت تا میخورد زد. صاحب رستوران هم زنگ زد 110 اومد دیگه ما واینسادیم ببینیم چی میشه. ولی خیلی باحال بود . این دوست من تا یک هفته شده بود سوپرمن و به همه کمک میکرد ( جوگیر شده بود در حد لایه اوزون )

  7. #3807
    داره خودمونی میشه shady_er's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    185

    پيش فرض

    سلام

    امروز با دوستم توي پارك نشسته بوديم مشغول صحبت بوديم.

    راستي اينو به عنوان يه نكته مد نظر داشته باشيد كه من بينهايت از گربه و ...اين جور حيوانات اهلي و يا غير اهلي ميترسم در حد مرگ....

    خوب ،در حال صحبت بوديم كه يه دفعه يه صدايي شبيه صداي گربه شنيدم 2 تا پا داشتم 2 تا ديگه هم قرض كردم از رو صندلي پريدم

    به سمت جلو فكر كردم اومده زير پام گفتم واييييييييييييييييييييييي گربهههههههههه

    نگو تو رديف پشت يه دختر خانم و آقا پسري نشسته بودن كه يهو دختره يه صدايي از نوع جانوران موزي از خود در مياره ،پسره كه

    خيلي تعجب كرده بود از حركت من زد زير خنده ، ما هم خنديديم ،بيچاره ها پا شدن رفتن يه جاي ديگه

  8. #3808
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    برو حسابش پسره داشت چیکار میکرد که دختره بنده خدا صدای گربه از خودش در آورد

  9. #3809
    پروفشنال leila*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    774

    پيش فرض

    پیش دانشگاهی بودم
    تو امتحانات ترم اول بودیم
    منم شب رفته بودم خونه داییم که اونجا درس بخونم شب هم همونجا بخوابم
    شارژ گوشیم تموم شده بود شارژرشم باهان نبود
    به داییم گفتم گوشیتو بزار واسه ساعت 6 تا صبح بیدار شم برم امتحان بدم
    خواستم ازش بپرسم زنگ گوشیت چی هستا
    بعد پشیمون شدم گفتم بالاخره یه چیزی هست دیگه
    خلاصه صبح دیدم داره صدای خروس میاد تو خواب هزار تا فحش دادم به همسایه که ادم عاقل مگه کسی تو شهر تو خونش خروس نگه میداره
    بابا اینجا که روستا نیست
    خلاصه هی از این دنده به اون دنده

    منتظر بودم خروسه خفه شه
    5 دقیقه خفه میشد دوباره شروع میکرد
    سرتونو درد نیارم
    ساعت 8 که از خواب بیدار شدم
    بدو بدو رفتم مدرسه اما دیگه دیر شده بود امتحان تموم شده بود و من جا مونده بودم
    نگو زنگ موبایل داییم صدای خروس بوده
    اونوقت من..........

  10. #3810
    داره خودمونی میشه shady_er's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    185

    پيش فرض

    لطفا فكر بد نكنيد ،هيچي به قول دوستم دختره داشت خودشو لوس ميكرد اما، واقعا چه راه احمقانه اي

    اما انگار پسره از بس ما خنديديم خندش گرفت يه جورايي آبروشو ن رفته بود بيچاره ها...... چند نفر ديگه هم فهميدن اونا هم هر هر

    زدن زير خنده

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •