من ديوانه چو زلف تو رها مي كردم
هيچ لايق ترم از حلقه ي زنجير نبود
من ديوانه چو زلف تو رها مي كردم
هيچ لايق ترم از حلقه ي زنجير نبود
زمين، آسمان، قلم، دفتر، ماه،
دلتنگي، بي ريا، بي جان، عشق، روشني
لحظه ها، زندگي، تيرگي، يك وداع
حادثه، عاشقي، يك تپش، يك صدا
جيره ها، بينوا، يك جفا، يك وفا
لاله ها، دل ريا، در خفا، يك ندا
بيم و ترس، هول و هوش
كوچه ها، جاده ها، يك سفر
راه عشق، بي ثمر
ديده ها بي فروغ
سينه ها بي صفا
آب و غم، نان و سنگ
يك زبان، يك صدا
دين و دل، جان و روح
يك فروغ، يك سحر، يك غروب
آه من، ناله ها
شور تو، باله ها
رقص و مرگ يك هوار:
هاي و هاي
هاي و هاي
مرده ها، روزه ها، يك اتم، يك فضا
سايه ها، سايه ها
پس ز پيش، پيش جدا
من ز تو، تو جدا
من اسير، تو رها
واژه ها بي صفا
واژه ها بي دوا
دل غريب
دل نحيف
نبض ها بي صدا
قلب ها بي صدا
زندگي بي صدا...
سایه جون مچتو گرفتم تکراری تکراریحالا دیگه بی حساب شدیم
![]()
-------------------
ادمي را ادميت لازم است
عشق را مجنون و ليلي لازم است
مي سرايم تا بگويم در نگاه مبهم تو دوست داشتن را يافتم
در نگاه مبهم تو عشق به خويشتن يافتم
در چشمان ابي تو نور مهتاب يافتم
هیــــــــــــــس![]()
ای ناقلا
..........
هرم ِگرم نفسم يخ زده است از بس كه،
شانه ام خورده بر اين مردمِ سرما خورده
مي روم گريه كنم غربـت پر ابرم را
در دل سنگيِ خود، اين دل تيپا خورده
و غرور شب اين شهر نخواهد فهميد،
تا ابد قرعـه به نام شب يلدا خورده
Last edited by saye; 10-09-2006 at 00:22.
هيچ سنگين دل بيدادگر اينکار کرد
اين ستمها دگری با منه بيمار نکرد
گز زآزردن من هست غرض مردنه من
مردم آزار مکش از پی آزردنه من
نامه ي نخونده اي كه ، روي حرفــاش خط كشيدن
سينه ي سپيـــــد ياسي ، كه حجـــــابش و دريدن
چشمايي كه انتظــــارِ ، لحظه هــــا اونو سوزونده
ديگه حتي قطره اي اشك ، توي چشمه هـاش نمونده
...
هركسي هم نفسم شد ________ دست آخر قفسم شد
من ساده به خيالم ________ كه همه كارو كسم شد
-----------
دیریست که احساس من آن قاصدک هر جاییست
پی یک اسم دوان است به هر آبادی
شاید آن اسم شب خاطره ای گمنام است
گم شده در اثرگردش تنهایی ذهن
فاصله بسیار است
ضيافت هاي عاشق را
خوشا بخشش ، خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق
براي گم شدن در يار
چه دريايي ميان ماست
خوشا ديدار ما در خواب
چه اميدي به اين ساحل
خوشا فرياد زير آب
خوشا عشق و
خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن
خوشا از عاشقي مردن
اگر خوابم اگر بيدار
اگر مستم اگر هوشيار
مرا ياراي بودن نيست
تو ياري كن مرا اي يار
تو اي خاتون خواب من
من تن خسته را درياب
مرا هم خانه كن ، تا صبح
نوازش كن مرا ، تا خواب
هميشه خوابتو ددين
دليل بودن من بود
چراغ راه بيداري اگر بود
از تو روشن بود
نه از دور و نه از نزديك
تو از خواب آمدي اي عشق
خوشا خودسوزي عاشق
مرا آتش زدي اي عشق
قاصدک را تو بگو که نگردد پی من
رفته ام از اینجا
رفته ام تا شاید ، برسم نزد خودم
و شگفتا که من و حس من و خاطره ام ، پی هم میگردیم
فاصله بسیار است
پیر من گفت بگرد ، رفته آنکس که رسید
باز هم میگردم ، یک نشانی دارم ، پی خود میگردم
لحظه ها در گذرند ، قاصدک همره باد
و من اینجا تنها
فاصله بسیار است
رفته آنکس که رسید
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)