ابرها را می پرستیم
در حالی که دستانمان پر از باران های نباریده است
از چهار سوی کهکشانهایی
که
می چرخند
نگاهت را
برای برانداز
لبخندهایت
صورتت را به اندازه بیعت ساحل ها می کند
همیشه
انگشت هایم را
برای حس لطیفی
می شمارم
که همراه ماست
حسی که پرنده ها می دانند
...
روزی از فرشته ها پرسیدم
ببخشید انگشتان مرا ندیده اید؟