تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 38 از 42 اولاول ... 28343536373839404142 آخرآخر
نمايش نتايج 371 به 380 از 415

نام تاپيک: پرسش و پاسخ روانپزشکی

  1. #371
    کاربر فعال انجمن پزشکی M.R.S.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,376

    پيش فرض

    دکتر روانپزشک که میریم چی باید بگیم ؟ من نمی دونم دقیقا چی باید بگم و از کجا شروع کنم؟ بگم سردرد دارم؟ اعصابم خورده؟ لطفا راهنمایی کنید
    از هرچی که دوست دارین بگین؛ البته روانپزشک خودش با سوالاتش شما رو هدایت میکنه
    روانپزشکی رشته ای هست که علت بیماری از صحبت های بیمار کشف میشه؛

    برای راهنمایی بهتر بفرمایید مشکلتون چی هست

    Sent from my E5823 using Tapatalk

  2. 2 کاربر از M.R.S. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #372
    آخر فروم باز faded's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,235

    پيش فرض

    از هرچی که دوست دارین بگین؛ البته روانپزشک خودش با سوالاتش شما رو هدایت میکنه
    روانپزشکی رشته ای هست که علت بیماری از صحبت های بیمار کشف میشه؛

    برای راهنمایی بهتر بفرمایید مشکلتون چی هست

    Sent from my E5823 using Tapatalk
    متشکرم سردرد دارم شبها خوابم نمیبره افکار گذشته مرتب میاد تو سرم همش میگم کاش این کار رو کارده بودم کاش نکرده بود نگران ایندم تمرکز اصلا ندارم حتی یه صفحه ام نمی تونم بخونم خیلی وقتها به زور غذا میخورم کارم رو ول کردم همش میگم از فردا شروع میکنم اما هیچ وقت نمیکنم خیلی حالم بد میشه مرتبا به یه روش که خودم رو بکشم فکر میکنم و خیلی چیزای دیگه

  4. 2 کاربر از faded بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #373
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    سلام دکتر خوشحالم که برگشتید!


    منم وضعیتی مشابه دوست در پست قبل دارم (به جز بخش غذا که برعکس هست مخصوصا نیاز به شکر)
    متشکرم سردرد دارم شبها خوابم نمیبره افکار گذشته مرتب میاد تو سرم همش میگم کاش این کار رو کارده بودم کاش نکرده بود نگران ایندم تمرکز اصلا ندارم حتی یه صفحه ام نمی تونم بخونم خیلی وقتها به زور غذا میخورم کارم رو ول کردم همش میگم از فردا شروع میکنم اما هیچ وقت نمیکنم خیلی حالم بد میشه مرتبا به یه روش که خودم رو بکشم فکر میکنم و خیلی چیزای دیگه
    +++ دکتر اینا هم هستن +++
      محتوای مخفی: دوستانی که مشکل ندارند لطفا نخوانند!! 

    با این فرق که من پرخاشگری نیز دارم!
    این موضوع تقریبا از اوایل تابستون سال قبل شروع شد ... رفتارم پر از خاش هست ... قبل اون شخصیتم بسیار آروم بود مخصوصا 3-4 سال پیش حتی حرفی از من نمیشد شنید ولی این اواخر هر چی بیشتر میگذره بیشتر منفعل شدم
    و بصورت دوره ای این پرخاش غیر کنترل میشه ! از اون موقع به بعد ینی خرداد-اوایل تابستون 94 ، 3 بار دیگه پرخاشگریم غیر قابل کنترل شده ... یک بار دی ماه 94، یک بار اسفند94 تا پایان عید!! - و یک ماه اخیر ادامه داره تا الان ... پرخاشگری ها شامل: ضربه به اشیا ها و پرتاب اونا ، گاها قیمتی --- و بدنبالش سردرد

    علایم شدید پرخاشگری دارم - دهن به دهن شدن های پی در پی با دوستان (هرچند تعداد دوستان اندازه انگشت های دست هست) - و افکار مرگ و افکار منفی شدید - افکار برای اقدام برای دست زدن به پرخاشگری های شدید تر!!

    من در دانشگاه در محل کار و هم در خیابان وقتی اشنایی میبینم و حتی بعضی وقت ها در خانه استرس و اضطراب عجیبی دارم

    افکار منفی - فکر به آینده و شانس نیاوردن - غرق بودن همیشگی در گذشته!! - و روزانه حداقل 2-3 ساعت موزیک گوش میدم - بی حوصلگی - خواب زیاد و شب بیداری - تحرک کم کار زیاد با کامپیوتر - روزی 100 بار آرزو مرگ کردن و چندتا نقطه


    من این مشکلات رو از خیلی وقت پیش ها حتی در بچگی دارم - آزار های ج.... متعدد در کودکی - از خودکودکی من هم پر از دعوا هایی که من همش با همه فامیل ها میکردم ... و دعوا هایی که با دوستام کردم که یکیش هنوز با من مونده! یکی از دوستان با شیشه نوشابه زد سر بنده رو شکوند و بخیه زدم

    کلا همیشه بین 3تا فاز --- خودشیرینی و شادی الکی - غم و تاریکی - خشم و دیوانگی گیر کردم
    با تفکراتی غیر عادی و متضاد و وسواس فکری!!

    دکتر جان ببخشید وضعیت مالی و کمبودوقت و شرایط بنده ، ترسیدن از تمسخر دیگران و دیوانه خواندن! من رو از دکتر رفتن باز میداره



    ببخشید زیاد شد!!

    Last edited by Iloveu-ALL; 23-05-2016 at 00:38.

  6. این کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #374
    کاربر فعال انجمن پزشکی M.R.S.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,376

    پيش فرض

    متشکرم سردرد دارم شبها خوابم نمیبره افکار گذشته مرتب میاد تو سرم همش میگم کاش این کار رو کارده بودم کاش نکرده بود نگران ایندم تمرکز اصلا ندارم حتی یه صفحه ام نمی تونم بخونم خیلی وقتها به زور غذا میخورم کارم رو ول کردم همش میگم از فردا شروع میکنم اما هیچ وقت نمیکنم خیلی حالم بد میشه مرتبا به یه روش که خودم رو بکشم فکر میکنم و خیلی چیزای دیگه
    شما همین ها رو بگو؛ روانپزشک خودش این وسط سوالات مربوط به سایر علایم و مدت علایم رو از شما سوال میکنه؛
    هیچ نگرانی و استرس نداشته باش که چی بگی؛
    مشکل شما در کلام شما نهفته هست و همین ها مشکلات شماست که گفتین؛ مطمئنا راه حل درمانی مناسبی پیش روتون میزارن
    سلام دکتر خوشحالم که برگشتید!


    منم وضعیتی مشابه دوست در پست قبل دارم (به جز بخش غذا که برعکس هست مخصوصا نیاز به شکر)

    +++ دکتر اینا هم هستن +++
      محتوای مخفی: دوستانی که مشکل ندارند لطفا نخوانند!! 

    با این فرق که من پرخاشگری نیز دارم!
    این موضوع تقریبا از اوایل تابستون سال قبل شروع شد ... رفتارم پر از خاش هست ... قبل اون شخصیتم بسیار آروم بود مخصوصا 3-4 سال پیش حتی حرفی از من نمیشد شنید ولی این اواخر هر چی بیشتر میگذره بیشتر منفعل شدم
    و بصورت دوره ای این پرخاش غیر کنترل میشه ! از اون موقع به بعد ینی خرداد-اوایل تابستون 94 ، 3 بار دیگه پرخاشگریم غیر قابل کنترل شده ... یک بار دی ماه 94، یک بار اسفند94 تا پایان عید!! - و یک ماه اخیر ادامه داره تا الان ... پرخاشگری ها شامل: ضربه به اشیا ها و پرتاب اونا ، گاها قیمتی --- و بدنبالش سردرد

    علایم شدید پرخاشگری دارم - دهن به دهن شدن های پی در پی با دوستان (هرچند تعداد دوستان اندازه انگشت های دست هست) - و افکار مرگ و افکار منفی شدید - افکار برای اقدام برای دست زدن به پرخاشگری های شدید تر!!

    من در دانشگاه در محل کار و هم در خیابان وقتی اشنایی میبینم و حتی بعضی وقت ها در خانه استرس و اضطراب عجیبی دارم

    افکار منفی - فکر به آینده و شانس نیاوردن - غرق بودن همیشگی در گذشته!! - و روزانه حداقل 2-3 ساعت موزیک گوش میدم - بی حوصلگی - خواب زیاد و شب بیداری - تحرک کم کار زیاد با کامپیوتر - روزی 100 بار آرزو مرگ کردن و چندتا نقطه


    من این مشکلات رو از خیلی وقت پیش ها حتی در بچگی دارم - آزار های ج.... متعدد در کودکی - از خودکودکی من هم پر از دعوا هایی که من همش با همه فامیل ها میکردم ... و دعوا هایی که با دوستام کردم که یکیش هنوز با من مونده! یکی از دوستان با شیشه نوشابه زد سر بنده رو شکوند و بخیه زدم

    کلا همیشه بین 3تا فاز --- خودشیرینی و شادی الکی - غم و تاریکی - خشم و دیوانگی گیر کردم
    با تفکراتی غیر عادی و متضاد و وسواس فکری!!

    دکتر جان ببخشید وضعیت مالی و کمبودوقت و شرایط بنده ، ترسیدن از تمسخر دیگران و دیوانه خواندن! من رو از دکتر رفتن باز میداره



    ببخشید زیاد شد!!

    دوست عزیز،بری شما ممکن هست چند تشخیص اصلی مطرح باشه؛و باید بگم تشخیص قطعی گذاشتن در برخی مواقع حتی برای با تجربه ترین روانپزشکان هم سخت هست؛
    حتی چند بیماری که با هم هم پوشانی دارند هم در کتب مرجع اشاره شده که ممکن هست با هم اشتباه بشن؛
    پس در مورد شما متاسفانه مراجعه به روانپزشک نیاز هست؛
    پیشنهاد میدم به مراکز درمانی دولتی مراجعه کنید تا حداقل ویزیت مربوط رو پرداخت کنید؛
    اما حتما مزاجعه داشته باشید

    Sent from my E5823 using Tapatalk

  8. 2 کاربر از M.R.S. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #375
    پروفشنال green-mind's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2015
    محل سكونت
    Www.
    پست ها
    899

    پيش فرض

    اشتباه زدم تاپیک و
    حذف شود
    مرسی
    Last edited by green-mind; 26-05-2016 at 00:13.

  10. #376
    ناظر انجمن توسعه و ساخت بازی Reza Azimy_RW's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    بی سرزمین تر از باد
    پست ها
    3,321

    پيش فرض

    اساتید خوابهای به شدت واقعی و پر جزئیات و عذاب آور به بیماری خاصی اشاره میکنه ؟
    قبلا افسردگی شدید داشتم الان نصبتا" بهترم ولی حدود یکساله اینجور خوابها برام مشکل ساز شده

    از اونجایی که هرشب این خابها تکرار میشه دیگه حتی میتونم توی خواب به خودم یاد آوری کنم که آیا الان خواب میبینم ؟! ولی وقتی به ماجراها و جزئیات اطراف نگاه میکنم به شدت واقعی هستن و نمیتونم مرز بین خواب و بیداری رو بفهمم . البته الان که میدونم بیدارم ولی مشکل اینه وقتی هم خواب میبینم کاملا مطمئنم که بیدارم نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه شوخی نبود

    اینقدر همه چیز رنگ واقعیت داره که اون موقع فکر کردن به اینکه خواب میبینم یا واقعیته یه سوال احمقانه به نظر میرسه دقیقا مثل الان که بیدارم اگه از خودم بپرسم "آیا دارم خواب میبینم ؟" به خودم میخندم و با نگاهی دقیق به جزئیات کاملا به واقعی بودنش ایمان میارم ! در حدی که بعد از بیداری هم تا چند لحظه باورم نمیشه خواب بوده میگم شاید این یکی خوابه
    چند بار هم پیش اومده مثلا به مادرم بگم دیشب فلان چیزو بهت دادم کجاست ؟ بعد متوجه میشم فقط یه خواب بوده . خوابی به شدت واقعی که مرز بین واقعیت و خواب توش گم شده . مخدری هم مصرف نمیکنم

    اتفاقایی هم که میافته تو خواب همه ریتم زندگی عادیه ولی با شدت داغونی بسیار بالا مثلا یکی فوت میکنه من بدجور داغونم یا یه جایی گیر افتادم و از ظعف و بیماری به زور میتونم حرکت کنم (و کاملا این بیماری رو حس میکنم و آگاهانه عذاب میکشم )یا مثلا زلزله اومده دارم دنبال خونوادم میگردم و ... پر استرس و خشنترین اطفاقاتی که ممکنه پیش بیاد . همش خوابای عوضی با اینکه تغریبا هیچ وقت به اینجور مسائل فکر نمیکنم
    حوصله روانپزشکم ندارم نود ساله دارم دارو مصرف میکنم هیچ تاثیری ندیدم

    پی نوشت(شاید لازمه) :

    خوانواده هم که شده معزل
    میبینن من شب تا صبح دارم تو خواب جون میکنم خوابم نمیبره و شاید دیر میخوابم و شبی نود تا قرص خواب آور میخورم زندگیم زجره توقع هم دارن 6-7 ساعت معمولی بیشتر نخابی وگرنه معتادی
    این قرصای اعصاب هم همه خواب آورن

    هرچند به کارمم هیچ لطمه ای وارد نمیشه مستقلم هستم تغریبا . یعنی پدرم فقط هزینه کرایه رفت و برگشت دانشگاه رو که خودم زور زدم دولتی قبول شدم پرداخت میکنه . اونم هفته ای سه روز کلاس
    +اینکه تو خونه پدرم زندگی میکنم خداییش باهاشون کاری هم ندارم تو اطاق خودمم 24 سالمه


    البته اصلا هم زیر پرچمشون نیستم نه من اصلا اجازه دخالت تو زندگیمو به کسی نمیدم حق هم دارم واسه این رفتار تدافعی چون به زور میخان منو به چیزی که خودشون میخان تبدیل کنن که حتی مدل موهام یا موزیکی که گوش میدم باید باب طبع بابایی باشه ! دیگه خودتون تا اخر خطو برید که وقتی بچه بودم و هیچ اراده ای از خودم نداشتم وضعیت چجوری بوده . بهشونم گفتم من حرف زور از کسی نمیشنوم تا هر وقت هم خودتون دلتون بخاد من اینجام با هم مثلا خانواده ایم هر وقت هم یکم حس کردید زیادیم میتونید بگید هیچ مشکلی نیست حده اکثر دو روزه میرم ولی حق ندارید تو زندگیم دخالت کنید . به خدا با همشونم با روی خوش و شنگول برخورد میکنم ولی اونا هم یه مشت افسرده داغونن دیگه بهتر از این نمیشه بیخیال مهم نیست
    فقط از اونجایی که افسردگی دارم خودم یکم تحمل تنها زندگی کردنو ندارم و بنابر این ترجیح میدم با خانواده زدگی کنم .
    Last edited by Reza Azimy_RW; 26-05-2016 at 01:35.

  11. این کاربر از Reza Azimy_RW بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #377
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    12

    پيش فرض

    دوست عزیز تو بخش پزشکی اینجا کاربرای با سواد هستند و کمکت میکنن
    قبل از همه سعی بکن به خودت کاملا استراحت بدی و به خوابهایی که میبینی فکر نکن تا کمتر خواب ببینی
    این قرص هایی که میخوری رو به فوق تخصص روانپزشکی هم استفاده کنه مثل خودا میشه خخ
    Last edited by M.PC; 26-05-2016 at 23:46.

  13. این کاربر از M.PC بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #378
    ناظر انجمن توسعه و ساخت بازی Reza Azimy_RW's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    بی سرزمین تر از باد
    پست ها
    3,321

    پيش فرض

    این قرص هایی که میخوری رو به فوق تخصص روانپزشکی هم استفاده کنه مثل خودا میشه خخ

    ممنون عزیز
    اسم قرصا رو یادم رفت :
    کوئیتیاپین 50 + والپروات سدیم + سیتالوپرام + مولتی ویتامین ( این تجویز خودمه) هرشب و والپروات سدیم صبح ها هم میخورم بعی وقتا خیلی داغونم کلونازپام هم میخورم البته خیلی کم معمولا دو هفته سه هفته یه 2 میلی
    قبلا قرصام چیز دیگه بود هر وقت میرم پیشش میبینه اثر نکرده یه چیز دیگه مینویسه انگار موش آزمایشگاهیم این وسط
    یک سالی هم میشه دیگه نرفتم و به خوردن نسخه آخر ادامه میدم ( چون یه جورایی اعتیاد بهشون پیدا کردم) ولی فکر نمیکنم تاثیری داشته باشه هر تلاشی هست برای بهبودی از خودمه
    اخلایاتمم نرماله و شوخ طبع ولی اگه خیلی بهم فشار بیاد و خوودمو کنترل کنم یهویی عصبی میشم در حد کلامی نه خودزنی نه آسیب به دیگران چند تا قرص میخورم همه چی یادم میره

  15. #379
    ناظر انجمن آموزش عالی Alireza SM's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    پست ها
    3,182

    پيش فرض

    اساتید خوابهای به شدت واقعی و پر جزئیات و عذاب آور به بیماری خاصی اشاره میکنه ؟
    قبلا افسردگی شدید داشتم الان نصبتا" بهترم ولی حدود یکساله اینجور خوابها برام مشکل ساز شده

    از اونجایی که هرشب این خابها تکرار میشه دیگه حتی میتونم توی خواب به خودم یاد آوری کنم که آیا الان خواب میبینم ؟! ولی وقتی به ماجراها و جزئیات اطراف نگاه میکنم به شدت واقعی هستن و نمیتونم مرز بین خواب و بیداری رو بفهمم . البته الان که میدونم بیدارم ولی مشکل اینه وقتی هم خواب میبینم کاملا مطمئنم که بیدارم نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه شوخی نبود

    اینقدر همه چیز رنگ واقعیت داره که اون موقع فکر کردن به اینکه خواب میبینم یا واقعیته یه سوال احمقانه به نظر میرسه دقیقا مثل الان که بیدارم اگه از خودم بپرسم "آیا دارم خواب میبینم ؟" به خودم میخندم و با نگاهی دقیق به جزئیات کاملا به واقعی بودنش ایمان میارم ! در حدی که بعد از بیداری هم تا چند لحظه باورم نمیشه خواب بوده میگم شاید این یکی خوابه
    چند بار هم پیش اومده مثلا به مادرم بگم دیشب فلان چیزو بهت دادم کجاست ؟ بعد متوجه میشم فقط یه خواب بوده . خوابی به شدت واقعی که مرز بین واقعیت و خواب توش گم شده . مخدری هم مصرف نمیکنم

    اتفاقایی هم که میافته تو خواب همه ریتم زندگی عادیه ولی با شدت داغونی بسیار بالا مثلا یکی فوت میکنه من بدجور داغونم یا یه جایی گیر افتادم و از ظعف و بیماری به زور میتونم حرکت کنم (و کاملا این بیماری رو حس میکنم و آگاهانه عذاب میکشم )یا مثلا زلزله اومده دارم دنبال خونوادم میگردم و ... پر استرس و خشنترین اطفاقاتی که ممکنه پیش بیاد . همش خوابای عوضی با اینکه تغریبا هیچ وقت به اینجور مسائل فکر نمیکنم
    حوصله روانپزشکم ندارم نود ساله دارم دارو مصرف میکنم هیچ تاثیری ندیدم

    پی نوشت(شاید لازمه) :

    خوانواده هم که شده معزل
    میبینن من شب تا صبح دارم تو خواب جون میکنم خوابم نمیبره و شاید دیر میخوابم و شبی نود تا قرص خواب آور میخورم زندگیم زجره توقع هم دارن 6-7 ساعت معمولی بیشتر نخابی وگرنه معتادی
    این قرصای اعصاب هم همه خواب آورن

    هرچند به کارمم هیچ لطمه ای وارد نمیشه مستقلم هستم تغریبا . یعنی پدرم فقط هزینه کرایه رفت و برگشت دانشگاه رو که خودم زور زدم دولتی قبول شدم پرداخت میکنه . اونم هفته ای سه روز کلاس
    +اینکه تو خونه پدرم زندگی میکنم خداییش باهاشون کاری هم ندارم تو اطاق خودمم 24 سالمه


    البته اصلا هم زیر پرچمشون نیستم نه من اصلا اجازه دخالت تو زندگیمو به کسی نمیدم حق هم دارم واسه این رفتار تدافعی چون به زور میخان منو به چیزی که خودشون میخان تبدیل کنن که حتی مدل موهام یا موزیکی که گوش میدم باید باب طبع بابایی باشه ! دیگه خودتون تا اخر خطو برید که وقتی بچه بودم و هیچ اراده ای از خودم نداشتم وضعیت چجوری بوده . بهشونم گفتم من حرف زور از کسی نمیشنوم تا هر وقت هم خودتون دلتون بخاد من اینجام با هم مثلا خانواده ایم هر وقت هم یکم حس کردید زیادیم میتونید بگید هیچ مشکلی نیست حده اکثر دو روزه میرم ولی حق ندارید تو زندگیم دخالت کنید . به خدا با همشونم با روی خوش و شنگول برخورد میکنم ولی اونا هم یه مشت افسرده داغونن دیگه بهتر از این نمیشه بیخیال مهم نیست
    فقط از اونجایی که افسردگی دارم خودم یکم تحمل تنها زندگی کردنو ندارم و بنابر این ترجیح میدم با خانواده زدگی کنم .
    این حرفایی که در ویکیپدیا و بقیه سایت ها در مورد رابطه خواب با مغز و ... نوشته شده در بسیاری موارد اثبات نشده و بدون منبع معتبر هستن و افرادی هم که در ویکیپدیا تحصیلات پزشکیشون رو گذروندن همه این مطالب رو باور میکنن. چیزی که در دانشگاه ها تدریس میشه و در بیمارستان ها توسط اتند روانپزشکی گفته میشه اینه که خواب ها برای افرادی که مشکلات خیلی حاد ندارن معمولا غیرمرتبط با بیماری هستن. شما داری روی خوابت زیاد فکر میکنی و مساله بیشتر تلقین هست یا یه مشکل بالینی.
    داروهایی هم که میخوری به جز سیتالوپرام و سدیم والپروات (که بهتره مارک دپاکین باشه) بی ربط با مشکلت هستن. پزشک وقتی دارویی رو میده قرار نیست یه سال مصرفش کنی. آنتی سایکوتیک هایی مثل کوتیاپین رو معمولا یه سال تکرار نمیکنن سیتالوپرام هم اگه بعد یکی دو ماه مشکل رو برطرف نکنه با داروهای دیگه جایگزین میکنن. کلا بهتره شما تمرکز بیشتری روی درس و زندگیت بزاری و در مورد بیماری اعصاب هم حتما حداقل سه ماه یه بار باید به پزشکت مراجعه داشته باشی و به جز خوردن داروی پزشک هیچ کار دیگه ای انجام ندی.

  16. #380
    ناظر انجمن توسعه و ساخت بازی Reza Azimy_RW's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    بی سرزمین تر از باد
    پست ها
    3,321

    پيش فرض

    این حرفایی که در ویکیپدیا و بقیه سایت ها در مورد رابطه خواب با مغز و ... نوشته شده در بسیاری موارد اثبات نشده و بدون منبع معتبر هستن و افرادی هم که در ویکیپدیا تحصیلات پزشکیشون رو گذروندن همه این مطالب رو باور میکنن.
    اگه منظورتون منه در مورد خواب تا حالا نه ویکیپدیا نه جایی دیگه تحقیق خاصی نکردم ولی فک کنم روی صحبت شما با پزشکا بود

    داروهایی هم که میخوری به جز سیتالوپرام و سدیم والپروات (که بهتره مارک دپاکین باشه) بی ربط با مشکلت هستن. پزشک وقتی دارویی رو میده قرار نیست یه سال مصرفش کنی. آنتی سایکوتیک هایی مثل کوتیاپین رو معمولا یه سال تکرار نمیکنن سیتالوپرام هم اگه بعد یکی دو ماه مشکل رو برطرف نکنه با داروهای دیگه جایگزین میکنن. کلا بهتره شما تمرکز بیشتری روی درس و زندگیت بزاری و در مورد بیماری اعصاب هم حتما حداقل سه ماه یه بار باید به پزشکت مراجعه داشته باشی و به جز خوردن داروی پزشک هیچ کار دیگه ای انجام ندی.
    ممنون عزیزدفه آخر که گفتم داروها تاثیری نداره به پیشنهاد خودم ( چیزایی که تو اینترنت خوندم ) برام 7 جلسه شوک درمانی ( شوک الکتریکی به مغز ) نوشت که فرصتش پیش نیومد برم به نظرتون کمکی میکنه ؟
    خوانواده هم اسرار دارن دکترمو عوض کنم ( فک فامیل پدری چون همه درگیر افسردگین یه دکتری رو پیشنهاد دادن) که من خودم تمایل چندانی ندارم چون فک میکنم همین قرصا رو باز تکرار میکنه و بی فایدس به نظر شما ممکنه دکترموعوض کنم وضعیت تغیر کنه ؟ شاید سواد اون یکی بیشتر باشه مثلا ؟!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •