تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 38 از 433 اولاول ... 283435363738394041424888138 ... آخرآخر
نمايش نتايج 371 به 380 از 4326

نام تاپيک: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]

  1. #371
    داره خودمونی میشه zhoovaan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    53

    پيش فرض شوریده واری



    بیدار خواب و خاموی
    آهوی بی خیال خرامانی
    در جلگه های خرم آبم امشب
    -
    آب از سرم گذشته است
    اما هراس مرگم نیست
    من ماهیم
    نیلوفری گریزان بر آبم
    تصویر ناشکیب درختی
    در آبهای خوابم امشب
    -
    من
    -در کوچه باغ خاطره ای دور-

    فانوس چربسوزی
    در دست خوابگردی غمناکم
    فانوس نیستم
    من
    آفتابم امشب
    -
    بیرونم از مدار خود امشب
    هر جا دلم بخواهد.........
    از راه من کناره شو ای هوشیار!
    امشب
    خرابم
    امشب....


    منوچهر آتشی

  2. #372
    اگه نباشه جاش خالی می مونه new life's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    پست ها
    401

    پيش فرض

    در هجوم وحشی باد کویر
    نفس شعله افروخته ای می گیرد
    ساقه ای می شکند
    غنچه ی سرخ دلش می گیرد
    و صدایی ست که در زمزمه ی باد
    مرا می گوید:
    خشت در خانه ی اب می میرد
    دلم از غربت خود می گیرد

  3. این کاربر از new life بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #373
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    «خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی// دچار یعنی عاشق!// و فکر کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد// چه فکر نازک غمناکی!// دچار باید بود!»

  5. 2 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #374
    داره خودمونی میشه zhoovaan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    53

    پيش فرض

    لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
    شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد
    سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
    روی و موی مجلس آرای توام آمد به یاد
    بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
    لرزش زلف سمن سای توام آمد به یاد
    در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
    با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد
    از بر بر صیدافکن آهوی سرمستی رمید
    اجتناب رغبت افزای توام آمد به یاد
    پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
    های های گریه در پای توام آمد به یاد
    شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
    از تو و دیوانگی های توام آمد به یاد.

    رهی معیری

  7. #375
    داره خودمونی میشه zhoovaan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    53

    پيش فرض

    حال من بد نيست غم كم مي خورم
    كم كه نه ! هر روز كم كم مي خورم
    آب مي خواهم ، سرابم مي دهند
    عشق مي ورزم ، عذابم مي دهند!
    خود نمي دانم كجا رفتم به خواب
    از چه بيدارم نكردي آفتاب ؟!!
    خنجري بر قلب بيمارم زدند
    بي گناهي بودم و دارم زدند
    دشنهء نامردي بر پشتم نشست
    از غم نامردمي پشتم شكست
    عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
    تيشه زد بر ريشهء انديشه ام
    عشق اگر اينست ، مرتد مي شوم
    خوب اگر اينست ، من بد مي شوم
    بس كن اي دل ، نابساماني بس است
    كافرم ! دگر مسلماني بس است
    در ميان خلق سر در گم شدم
    عاقبت آلودهء مردم شدم
    زين پس با بي كسي خو مي كنم
    هر چه در دل داشتم رو مي كنم
    درد مي بارم چو لب تر مي كنم
    طالعم شور است باور مي كنم
    من كه با دريا تلاطم كرده ام
    راه دريا را چرا گم كرده ام ؟!
    قفل غم ، بر در سلولم مزن!
    من خودم خوشباورم گولم مزن !
    من نمي گويم كه خاموشم مكن
    دگر نمي گويم فراموشم مكن
    من نمي گويم كه با من يار باش
    دگر نمي گويم مرا غم خوار باش
    من نمي گويم دگر گفتن بس است!
    گفتن ، اما هيچ نشنيدن بس است
    روزگارت باد شيرين! شاد باش
    دست كم يك شب تو هم فرهاد باش
    آه ! در شهر شما ياري نبود
    قصه هايم را هيچ خريداري نبود
    واي ! رسم شهرتان بيداد بود
    شهرتان را از خون ما آباد بود
    از در و ديوارتان خون مي چكد
    خون من ، فرهاد و مجنون مي چكد
    خسته ام از قصه هاي شومتان
    خسته ام از همدردي مسمومتان
    اين همه خنجر دل كس خون نشد
    اين همه ليلي ، كسي مجنون نشد
    آسمان خالي شد از فريادتان
    بيستون در حسرت فرهادتان
    كـــوه كندن گر نباشد پيشه ام
    بويي از فرهاد دارم تيشه ام
    عشق از من دور و پايم لنگ بود
    قيمتش بسيار و دستم تنگ بود
    گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
    تيشه گر افتاد ، دستم بسته بود
    هيچ كس دست مرا وا كرد ؟ نه !
    فكر دست تنگ ما را كرد ؟ نه!
    هيچ كس از حال ما پرسيد ؟ نه!
    هيچ كس اندوه ما را ديد ؟ نه!
    هيچ كس اشكي براي ما نريخت
    هر كس با ما بود از ما گريخت
    چند روزي هست حالم ديدنيست
    حال من از اين و آن پرسيدنيست
    گاه بر روي زمين زل ميزنم
    گاه بر حافظ تفاءل ميزنم
    حافظ ديوانه فالم را گرفت
    يك غزل آمد كه حالم را گرفت
    " ما ز ياران چشم ياري داشتيم "
    " خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم "
    !!!

  8. 3 کاربر از zhoovaan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #376
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض

    شاعر از کوچه مهتاب گذر کرد
    لیک شعری نسرود
    نه که معشوق نداشت،
    نه که سرگشته نبود،
    سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود

  10. این کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #377

    پيش فرض

    شكسته ای دل مرا

    به من بگو چرا

    چرابه سنگ غمها

    زدام حسرت کجا گریزم

    كه همچو مرغی شكسته بالم

    نمی توانم سخن نگويم

    اگر بپر سد كسی ز حالم

    فلك به سنگ كينه ها

    شكسته قامت مرا

    مگرچه كرده ام

  12. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #378
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض

    کاری به کار عشق ندارم
    من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر
    در این زمانه دوست ندارم
    انگار
    این روزگار چشم ندارد من و تو را
    یک روز خوشحال و بی ملال ببیند
    زیرا هر چیز و هر کس
    که دوست تر بداری
    حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد
    از تو دریغ میکند
    پس با همه وجودم خود را زدم به مردن
    تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد
    این شعر را هم نا گفته میگذارم ….
    تا روزگار بو نبرد ….
    گفتم که …
    کاری به کار عشق ندارم !

    قیصر امین پور



    Last edited by Miss Artemis; 10-10-2010 at 23:00.

  14. 3 کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #379

    پيش فرض

    چه لبخند های بی اصالتی....

    خسته ام از اين لبخند های بی معنی....

    از اين خنده ها ی پر ز گريه....

    شادی های غمگين...

    گريه ها ی استوار....

  16. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #380
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض

    آن قدر از مقابل چشم تو رد شدم
    تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم

    منظومه‌ای برابر چشمم گشوده شد
    آن شب که از کنار تو آرام رد شدم

    گم بودم از نگاه تمام ستارگان
    تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم

    شاید به حکم جاذبه
    ، شاید به جرم عشق
    در عمق چشم‌های تو حبس ابد شدم

    دیدم تو را در آینه و مثل آینه
    من هم دچار
    - از تو چه پنهان؟! ـ حسد شدم

    شاعر شدم همان که تو را خوب می‌سرود
    مثل کسی که مثل خودش می شود شدم

    در حیرتم چگونه
    ، چرا در نگاه تو
    دیروز خوب بودم و امروز بد شدم

    محمد سلمانی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •