تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 38 از 42 اولاول ... 28343536373839404142 آخرآخر
نمايش نتايج 371 به 380 از 418

نام تاپيک: اشعار مادر

  1. #371
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض

    WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN
    وقتی خیس از باران به خانه رسیدم!
    BROTHER SAID: WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU
    برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
    SISTER SAID: WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED
    خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
    DAD ANGRILIY SAID: ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE
    پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد!
    BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID: STUPID RAIN
    اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک میکرد گفت: باران احمق.

  2. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #372
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2011
    محل سكونت
    قلب دوستانم
    پست ها
    0

    پيش فرض

    صدای پای آب نثار شبهای خاموش مادرم......

  4. 6 کاربر از sunian بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #373
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    میدونم این شعر تلخه ولی به بزرگی خودتون ببخشید!!

    رفتی و تنها ماندم

    با غصه و غم ها ماندم

    گر که تو را ازردم

    مادر حلالم کن

  6. 6 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #374
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    4

    پيش فرض

    مادر من مادر من تو یاریو یاور من مادر چه مهربونه درد منو می دونه

  8. 3 کاربر از dDorsa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #375
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    14

    پيش فرض

    گویند مرا چو زاد مادر
    پستان به دهان ‌گرفتن آموخت
    شب‌ها بر گاهواره من
    بیدار نشست و خفتن آموخت
    لبخند نهاد بر لب من
    بر غنچه گل شکفتن آموخت
    دستم بگرفت و پا به پا برد
    تا شیوهٔ راه‌رفتن آموخت
    یک حرف و دو حرف بر زبانم
    الفاظ نهاد و گفتن آموخت
    پس هستی من ز هستی اوست
    تا هستم و هست دارمش دوست

    قطعه جاودان ایرج میرزا


  10. 3 کاربر از M_S412 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #376
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    راننده پرسید : چند نفرید ؟

    مادر کودک را روی پاهایش نشاند و گفت : یک نفر.......

    چه ساده از سرزمين مادران عبور ميكنيم.....

  12. 4 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #377
    آخر فروم باز ŞHÍЯÍŃ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    محل سكونت
    یه کلــبــه کوچــیکـــ
    پست ها
    3,317

    پيش فرض

    آسایش جان و تن ندارد مادر ، دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش ، ورنه غم خویشتن ندارد مادر.......

  14. 3 کاربر از ŞHÍЯÍŃ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #378
    آخر فروم باز arashlolos's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    تو یه ویلا نیمه سنتی قلعه رودخان! امضام...
    پست ها
    1,065

    پيش فرض

    مادر روزت مبارک

  16. 2 کاربر از arashlolos بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #379
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    نشد کاری بکنیم نزنن تو ذوقمون


    مادر ای پرنده ی بهشتی روزت مبارک...

  18. 2 کاربر از Help118 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #380
    آخر فروم باز arashlolos's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    تو یه ویلا نیمه سنتی قلعه رودخان! امضام...
    پست ها
    1,065

    پيش فرض

    با اجازه عزیزان یبار دیگه اینو میزارم بخدا وقتی این شعرو میخونم یه حس دیگیی دارم میفهمم چقد مادر محبت داره........
    به متن های صورتی توجه کنید...!


    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
    هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
    در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
    بیچاره مادرم

    ***
    هر روز می گذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه می رود
    چادر نماز فلفلی انداخته به سر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هر جا شده هویج هم امروز می خرد
    بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

    ***
    او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
    بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
    این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

    ***
    او پنج سال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
    تنها مریضخانه، به امّید دیگران
    یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
    در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
    صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
    طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم به حال من از دور می گریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
    مادر به خاک رفت.

    ***
    این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
    یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
    اما خلاص می شود از سرنوشت من
    مادر بخواب، خوش
    منزل مبارکت.

    ***
    آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
    نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
    من می دویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
    خود را به ضعف از پی من باز می کشید
    دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز:
    از من جدا مشو.

    ***
    می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب می کنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
    خاموش و خوفناک همه می گریختند
    می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
    یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
    می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
    تنها شدی پسر.

    ***
    باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
    بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
    تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
    می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم...
    Last edited by arashlolos; 23-05-2011 at 06:37.

  20. 3 کاربر از arashlolos بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •