دادار غيب دان و نگهدار آسمان
رزاق بندهپرور و خلاق رهنما
اقرار ميکند دو جهان بر يگانگيش
يکتا و پشت عالميان بر درش دو تا
سعدی...
دادار غيب دان و نگهدار آسمان
رزاق بندهپرور و خلاق رهنما
اقرار ميکند دو جهان بر يگانگيش
يکتا و پشت عالميان بر درش دو تا
سعدی...
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
رومی
جناب دارک آنجل لطفا بجای رومی بنویسید مولوی
------------------------------
دشمن دین خدایی و تقاضا داری
تشتت از بام نیفتد؟ نشوی رسوایی؟
عقده را باز مکن، چشم دلت را بگشا
ای که در جور و جفا یکسره پابرجایی
غم به جان دارم از این قوم زراندوز ولی
یادشان رفته که روزی برسد فردایی
جان ما جمله فدابی علی باد لذا
سرمان در ره یار و دلمان دریایی
علی میرازئی
Last edited by .::SMS::.; 19-04-2010 at 15:12.
يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
کاين همه ناز از غلام ترک و استر ميکنند
حافظ
Last edited by SevenART; 19-04-2010 at 15:18.
در بهاران سري از خاک برون آوردن
خندهاي کردن و از باد خزان افسردن
همه اين است نصيبي که حياتش نامي
پس دريغ اي گل رعنا غم دنيا خوردن
شهريار
ندانم از دور و دور دستان
نسیم لرزان بال مرغی ست
و یا پیام از ستاره ای دور
که می کشاند
بدان دیاران
تمام بود و نبود ما را
شفیعی کدکنی
Last edited by Big-Boss; 19-04-2010 at 15:24.
آ ی گلادیاتورها بتازید بر جلس
آ ی گلادیاتوئرها برینید بر علس
آی گلادیاتورها بخندید بر صبا
آی گلادیاتورها بگریید بر قفا
آی گلادیاتوئرها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببندید ارجمند
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برید
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارید
آی گلادیاتورها سمی پخش کنید
آی گلادیاتورها هروئینه تخص کنید
معلومه دیگه : محسن نامجو////![]()
Last edited by SevenART; 19-04-2010 at 15:32.
دامن مکش به ناز که هجران کشيدهام
نازم بکش که ناز رقيبان کشيدهام
شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر
پاداش ذلتي که به زندان کشيدهام
شهريار
من از نام مردم به زشتی برم
نگويم بجز غيبت مادرم
که دانند پروردگان خرد
که طاعت همان به که مادر برد
سعدی. ..
دور از تو ماه من همه غمها به يکطرف
وين يکطرف که منت دونان کشيدهام
از سرکشي طبع بلند است شهريار
پاي قناعتي که به دامان کشيدهام
شهريار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)