مجلس ماتمبا اشکهاش دفتر خود را نمور کردذهنش ز روضه های مجسم عبور کرددر خود تمام مرثیه ها را مرور کردشاعر بساط سینه زدن را که جور کرداحساس کرد از همه عالم جدا شده استدر بیت هاش مجلس ماتم به پا شده استدر اوج روضه خوب دلش را که غم گرفتوقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفتوقتش رسیده بود به دستش قلم گرفتمثل همیشه رخصتی از محتشم گرفتباز این چه شورش است....که در جان واژه هاستشاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاستبی اختیار شد قلمش را رها گذاشتدستی ز غیر قافیه را کربلا گذاشتیک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشتتن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشتحس کرد پا به پاش جهان گریه می کنددارد غروب فرشچیان گریه می کند



جواب بصورت نقل قول
