تو را ميخواهمم براي اين لحظه نه
براي يك عمر
من بودن با تو رو ميخواهم براي هميشه
دريغ و صد افسوس كه تو معني بودن رو نميدونستي .
تو را ميخواهمم براي اين لحظه نه
براي يك عمر
من بودن با تو رو ميخواهم براي هميشه
دريغ و صد افسوس كه تو معني بودن رو نميدونستي .
يكي بود يكي نبود
غير از خداي مهربون هيچكي نبود
Last edited by ali-fakor; 09-09-2006 at 17:53.
رودخونه ها رودخونه ها منم ميخوام راهي بشم.نوشته شده توسط ali-fakor
برسم به دريا ماهي بشم.
ما آزموده ايم درين شهر بخت خويش
بيرون كشيد بايد ازين ورطه رخت خويش
شراب بي غش و ساقي خوش دو دام رهند
كه زيركان جهان از كمندشان نرهند
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
ميبرم به اشيان خود پناه
در گريز از اين زمان بي گذشت
در فغان از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت عشق و ارزو
مانده ام همه غم و همه خيال
سر نهاده چون اسير خسته جان
در كمند روزگار بد سرشت
رو نهفته چون ستارگان كور
در غبار كهكشان سرنوشت
تو بيا در دل بيتاب که شب مهتابي است
و ببر از سر من خواب که شب مهتابي است
چهره ات را به درون مه تابان ديدم
و چه زيباست در اين قاب که شب مهتابي است
تو نشستي لب جوي و چه فريبنده شده است
ديدن عکس تو در آب که شب مهتابي است
در کنار چمن عمر فراسوي زمان
فرصت اندک شده درياب که شب مهتابي است
...
تو را من زهر شیرین خوانمت عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی که شور هستی از توست
شراب جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو . غم از تو. مستی از توست
توانا بود هر كه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)