پستهای 3751 و 3750 پاک شود ...
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حافظ عزیز....
پستهای 3751 و 3750 پاک شود ...
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حافظ عزیز....
تلك العيناها .. أصفى من ماء الخلجان
تلك الشفتاها .. أشهى من زهر الرمان
نزار قباني
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگیدت بپذیر
ره عقل جر پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هيچ نيست
توان گفتن اين با حقايق شناس
ولي خرده گيرند اهل قياس
---------- Post added at 01:05 PM ---------- Previous post was at 01:05 PM ----------
سعدی..............
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن***کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم اوارگی و دربندی***شور ها در دلم انگیخته چون نو سفران
شهریار
نوش بکن نوش
شهد سرور و شراب فتح به جامت
نغمه برآور
مرغ غزلخوان آرزوست به دامت
مهدی سهیلی
تحريفمان كردند تا آسان بميريم
تنها به اين علت كه با آنان نبوديم
مي خواستند افكار ما را گل بگيرند
ناپختكي كردند ما نادان نبوديم
شايد توان رفته بي برگشت باشد
ما را همين كافيست كه حيوان نبوديم
بگذار آنها هرچه مي خواهند باشند
ما را خيالي نيست چون شيطان نبوديم
م.نادری
مفاعیلُ مفاعیلُ مفاعیل
معذورم ار که قافیه گشته است شایگان
پ.ن:
تو یه قسمت از مصاحبه ای با احمد شاملو در باره شعر نو شاملو اشاره میکنه به بعضی ها که خرده میگرفتند که شعر نو اصلا شعر نیست نثره!!!! تفاوت شعر رو با نثر/نظم بیان میکنه
ممکنه چیزی نظم باشه ولی شعر نباشه
و این مثال رو میاره از یه کنگره شعری و این شعر رو که شاعری سروده بود و اجبار منظوم بودن باعث چنین چیزی شده بود.
Last edited by Big-Boss; 19-04-2010 at 12:33.
نيني چو به کديه دل نهاد است
گو خيزد و بيا که در گشاد است
آن کاوست نيازمند سودي
گر من بدمي چه چاره بودي
گنج دو جهان در آستينم
در دزدي مفلسي چه بينم
نظامی گنجوی
مرو مرو که گل قامت تو سیر ببینم
بمان که شعر بجوشد ز من اگر تو بمانی
به عشق روی تو جان می دهم اگر بپذیری
به بوسه ها دل من باغ کن اگر بتوانی
مرو که بی تو دلم را امید عافیتی نیست
بمان که عاشق سرگشته ام قرار ندارم
بهار را ز تو جویم که چون نسیم گل افشان
به رنگ سوسن ده رنگ آمدی به کنارم
مهدی سهیلی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)