هوای دلتنگی
عبور مي كنم از جاده هاي بيداري
و دور مي شوم از لحظه هاي تكراري
هواي خانه پر است از هواي دلتنگي
دلم گرفته از اين حجم تنگ آواري
دوباره بال و پرم پر ز حس پرواز است
كجاست پنجره اين چهار ديواري
كجاست پيك بشارت كسي كه مي آيد
به دستگيري اين دست هاي بي ياري
وفور گريه ام اما هنوز مي خندم
به تلخي همه خنده هاي اجباري
چقدر ساده و ارزان به عشق دل داديم
حراج دل ما بود و عشق بازاري
كمي نشان صداقت هنوز در ما هست
هميشه آينه هستيم اگر چه زنگاري
ولي دورغ چرا دل حريف عشق نبود
چنان شكست كه از دل نماند آثاري
اگر كه عشق بپرسد كه مرد راهي باز
جواب روشنم اين است يك كلام آري