من از نهایت شب حرف میزنم .
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم.
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام خوشبختی بنگرم.......
من از نهایت شب حرف میزنم .
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم.
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام خوشبختی بنگرم.......
مي نهد روي گيسوانم باز
تاج گلپونه هاي سوزان را
اي بهار اي بهار افسونگر
من سراپا خيال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خويش
شعر و فرياد و آرزو شده ام
مرا چه به لبخند !
وقتی عاشق هزاره ی دوم
هزار سال میشود که خوابیده است .
ضیافت بزرگ امشب ام را
برای خوش آمد کبوتر کوچکی
از جنس آن پری / پرنده ی غمگین
با آتشبازی در آسمان توپخانه, کامل کن !
نيست ياري تا بگويم راز خويش
ناله پنهان كردهام در ساز خويش
چنگ اندوهم خدا را زخمهاي
زخمهاي تا بركشم آواز خويش
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکي به ياد همه خاطره ها
...
خیلی امشب دلم گرفته بود اینو میگم میرم کمی مطالعه کنم.
---------------------
شب مهتاب یارم خواهد آمد
گلم,باغم,بهارم خواهد آمد
به جام چل کلید گل زدم آب
گشایش ها به کارم خواهد آمد .
از فصل هاي خشك گذر مي كردندنوشته شده توسط saye
به دسته هاي كلاغان
كه عطر مرزعه هاي شبانه را
برابي من به هديه مي آورند
شعر قبلی من در جواب مونیکا خانوم بود !
به هر حال .
-----------
دیدمت باز در گذرگاهی
از پی سال ها جدایی.
کودکی باز زنده شد در من :
آن صفاها و بی ریایی ها..
زنده شد بوسه های پنهانی
که شب اندر خیال ما میریخت
روز ,اما در کنار یکدیگر
همه از چشم ما حیا میریخت.
---------
شبتون مهتابی باشه من رفتم.
تمام عمر حرفم از وفا بود
دلم آيينه لطف و صفا بود
ولي افسوس در درياي عشقم
صدفهايي كه ديدم بي بها بود
..
Last edited by saye; 09-09-2006 at 02:09.
در مني و اين همه ز من جدا
با مني ور ديده ات بسوي غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوي غير
-------------------
سایه جون این شعره آخرتو کاملشو داری؟خیلی نازه![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)