من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
تو بی سلام می گذری از کنار او
تا عشق چون غریبه مهجور بگذرد
اما امید من به سلام تو امده است
شاید که دور این گره کور بگذرد
تا باز کی ستاره دنباله دار تو
از بیخ گوش این شب دیجور بگذرد
...
دريغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افكند او را
به او جز از هوس چيزي نگفتند
در او جز جلوه ظاهر نديدند
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان هاي پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
آن خانه هاي تکيه داده در حفاظ سبز پيچکها به يکديگر
آن بام هاي بادبادکهاي بازيگوش
آن کوچه هاي گيج از عطر اقاقي ها
ان روزها رفتند
آن روزهايي کز شکاف پلکهاي من
آوازهايم ، چون حبابي از هوا لبريز ، مي جوشيد
چشمم به روي هرچه مي لغزيد
آنرا چو شير تازه مينوشيد
گويي ميان مردمکهايم
خرگوش نا آرام شادي بود
هر صبحدم با آفتاب پير
به دشتهاي ناشناس جستجو ميرفت
شبها به جنگل هاي تاريکي فرو مي رفت
-------------------
آقا بهروز خدا خیرت بده دلم گرفته بود هیچکی هم نبود![]()
منم هستم ...!
.........
تَن من یخ زده در قبر سکوت!
دلم آتش زده از سوزش تب!
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
-------------------
الهی قرونت بشم سایه جون![]()
اخی الهی نبینم ناراحت باشی عزیز
....
نيست در دنيا ز من بيچارهتر
آری از مجنون منم آوارهتر
گرچه من شيرين و فرهاد نيستم
ليك از مجنون منم آوارهتر
ناز من گرچه به بچگي طفل شير خوار مي ماند
برمش پيش ان نگار كه هميشه خريدار است .
اين شعر را خودم گفتم .
از ته دلتنگي .
شعرتون یه ثانیه اختلاف داشته من با اخره کدوم بگم خوب؟چون ماله سایه جونم زود تر رسیده با "ر"می گم
--------------------
رفتي و در دل من ماند به جاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده ي اشك
حسرتي يخ زده در خنده ي سرد
آه اگر باز به سويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله ي سوزنده ي عشق
آخر آتش فكند بر جانم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)