تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 371 از 469 اولاول ... 271321361367368369370371372373374375381421 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,701 به 3,710 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3701
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    [B][COLOR=magenta]
    نمیدونم چرا سوتی زیاده اما حس نوشتنش کمه
    غروب دیروووز رفتم با بابام رانندگی تمررین کنم انقد که اعصابشو بهم ریختم موقع برگشتن با بابام تو هر کلمه حرفش 5 تا سوتی میداد اخری هم میخواست بگه دنده منو از جا کندی بجای د گفت ج
    حالا مگه منو خواهرم تموم میکنیم؟؟؟ هم باید نخندیم هم نمیتونیم

    خواستم به خواهرم بگم اینو ول کن به من گوش کن قاطی کردم گفتم (اینو ول گوش) طفلک فکر کرد باز منو جو گرفته دارم انگلیسی حررف میزنم اینطوری شد

    سر صبح بووود برق نداشتیم تلفن زنگ خورد خوب شمارذه که نمیوفتاد رفتم برداشتم دیدم یه پسره صداش میلرزه بهم گفت سلام مونا جان خوبی من ترسیدم گوشی رو قطع کردم
    دوباره زنگ زد صداش کلفت و دو رگه بووود گفت مونا جووون چرا قطع کردی جدی گفتم شما؟؟؟ من شما رو نمیشناسم لطفا مزاحم نشید یدفعه گفت منم علی
    منم شک کردما اما گفتم لطفا مزاحم نشید گفت منم علی پسر عموت بابا گوشی رو بده بابات کارش دارم
    خدا نصیب هیچ کس نکنه بد ضایع شدم


    داشتم ارباب حلقه ها نگاه میکردم انقد اینا گفتن دنیای سیاه و جادوگر سفید دیگه مغزم کار نمیکرد سبزی فروش اومد تو کوچه میگفت سبزیههههههه تااااازه
    مامانم نشنید گفت چی داره؟؟؟ گفتم سبزیه سیاه

    داشتم یه سی دی میدیدم بعد اول سی دی دوم که گذاشته بودم (ادامه فیلم) شخصیت اصلی فیلم افتاد تو رو دخونه بعد خبرشو واسه نامزدش آوردن دو باره این فیلمه وسطش نشون داد دوست پسره اومده به نامزد پسره میگه بعد جنگ فلانی افتاده تو رو دخوونه انقد اعصابم خورد شد گفتم اینا هم خودشونو گیر آوردن مگه چند بار یه نفر میوفته تو رودخونه دوباره زنده در میاد هی داشتم غر میزدم که کارگردان ما رو گیر آورده که متوجه شدم این چیه فیلم داره تکرار میشه بعدش فهمیدم سی دی دوم هم تموم شده مدیا پلیر آوررده از ااول داره پخش میکنه
    بنویس بابا حسش خود به خود ایجاد میشه...

    عجب سوتی هایی میدی تو... خدا آخر عاقبت آقاتو به خیر کنه...

    یه سوتی 10 12 ساله هم من بگم. یه روزی رفتم سلمونی... موهامو کوتاه کنم آخه مدرسه گیر میدادن. بعد کوتاه کردم طرف 200 تومان ازم گرفت. بابام 300 تومان بهم داده بود منم کلی حال کردم 100 تومان واسه خودم موند. اومدم خونه مادرم گفت چه قدر کم کوتاه کردی... بابات بیاد دعوات میکنه. منم یه کم فکر کردم دوباره رفتم سلمونی گفتم آقا اگه میشه یه 50 تومان دیگه موی منو کوتاه کنید... چند نفری تو سلمونی بودن زدن زیرخنده...

  2. #3702
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    یه پیره زنه داشت درد دل میکرد و میگفت:
    میبینی چه دوره زمونه ی بدی شده؟ قدیما خیلی خوب بود قشنگ به موقع آتیش درست میکردیم قابلمه را میذاشتیم زیر آتیش ، توی تنور های گلی نون میپختیم ، ولی حالا چی ؟ حالا همه چی شده با گاز ! گاز با نون ، چای با نون !

    برای اونایی که آی کیو در حد فولکس (قورباغه ای) سابق دارند: طرف میخواست بگه :( همه چی شده با گاز ، نون با گاز ، چایی با گاز)

  3. #3703
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه پیره زنه داشت درد دل میکرد و میگفت:
    میبینی چه دوره زمونه ی بدی شده؟ قدیما خیلی خوب بود قشنگ به موقع آتیش درست میکردیم قابلمه را میذاشتیم زیر آتیش ، توی تنور های گلی نون میپختیم ، ولی حالا چی ؟ حالا همه چی شده با گاز ! گاز با نون ، چای با نون !

    برای اونایی که آی کیو در حد فولکس (قورباغه ای) سابق دارند: طرف میخواست بگه :( همه چی شده با گاز ، نون با گاز ، چایی با گاز)
    پیرزنه کی بود حالا ؟

  4. #3704
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    یه پیره زنه داشت درد دل میکرد و میگفت:
    میبینی چه دوره زمونه ی بدی شده؟ قدیما خیلی خوب بود قشنگ به موقع آتیش درست میکردیم قابلمه را میذاشتیم زیر آتیش ، توی تنور های گلی نون میپختیم ، ولی حالا چی ؟ حالا همه چی شده با گاز ! گاز با نون ، چای با نون !

    برای اونایی که آی کیو در حد فولکس (قورباغه ای) سابق دارند: طرف میخواست بگه :( همه چی شده با گاز ، نون با گاز ، چایی با گاز)
    این سوتی شما بود یا پیرزنه؟!

  5. #3705
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    اقای 1 گفت: یه روز یه نفر یه لیوان اب آورد برای یه بچه ، ولی من سریع آب را از دست اون طرف گرفتم و خوردم (در حین حرف زدن یه لیوان آب هم برای خودش میریزه) و خلاصه بچه گریه افتاد

    آقای شماره 2 سریع لیوان آبی را که شماره 1 برای خودش ریخته بود را برمیداره و میخوره و میگه : حالا من تو را گریه انداختم! عجب کوفتیم منا!!

  6. #3706
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    هیچی داشت برای یه چند نفر تعریف میکرد منم اتفاقی داشتم میشنیدم
    این سوتی شما بود یا پیرزنه؟!
    نه دیگه ، این عین کلامشه

  7. #3707
    داره خودمونی میشه Ladan's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    آرياشهر
    پست ها
    209

    پيش فرض

    يكماه پيش طرفاي ساعت 9 شب مزاحم تلفني داشتم 20 دقيقه اي ميشد كه پشت سر هم رو گوشيم زنگ ميزد و منم يا قطع ميكردم يا اينكه جواب نمي دادم تا اينكه بعد كلي زنگ زدن طرف(خدا بگم چيكارش نكنه) گوشي رو برداشتمو با عصبانيت شروع كردم به صحبت كردن
    سلام سلام
    حالتون چطوره ؟ شما دكترين
    خانومه .... منم آقاي ...
    منو ميگي از خجالتم گوشيرو قطع كردم
    يه نگاهي به شمارش انداختم
    حالا طرف كي بود سردبير مجله ي دانشگاهمون كه منم واسشون مطلب مي برم

  8. #3708
    آخر فروم باز starpars's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    C:\Program Files
    پست ها
    1,465

    پيش فرض

    ترم قبل كه گذشت يه درسي داشتيم تقريبا شبيه رياضي بود مسئله هاش طوري بود كه يه جدول پر از عدد رو بايد تند تند اعدادشو با هم ضرب و جمع كني استادمون هم يه زنه جووني بود يه روز موقع حل تمرين قرعه به نام يه دختره اي كه از اين چادري ها بود افتاد خلاصه با استرس رفت بالا و شروع به حل كردن كرد از شانس بدش جدول پر از اعداد 1 و 3 بود استاده هم گير ميداد ميگفت بايد بلند برا همه توضيح بدي دختره نمي دونم حواسش نبود يا استرس داشت هي بلند ميگفت
    يكو سه ما پسرا از خنده ديگه نميتونستيم جولو مونو بگيريم بعدش استادمون فهميد و واسه اينكه دختره بيشتر ضايع نشه خودش ميپريد تو حرف دختره و بجاي يكو سه مي گفت يك و سه چند بار هم به دختره گفت نگو يكو سه بگو يك و سه اما دختره چون استرس داشت نميگرفت .خلاصه تمرين حل شد اومد نشست
    ولي من خيلي دلم واسش سوخت

  9. #3709
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    رفته بودیم با بچه ها خونه یه رفقا ، خلاصه اون طرف میزبان رفت یه سینی شربت برامون اورد. لازم به ذکره که این دوست من یه حساسیتی داره وقتی بهش میگی پخ ، قلقلکش میشه و خلاصه من توی اون لحظه گفتم پخ ، سینی شربت را ول کرد!!!! خلاصه با بدبختی لیوانها را گرفتم تا نشکنه. البته باکمک بچه ها

  10. #3710
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    من 7 - 8 ساله بودم که شوهر عمم امده در خونه مادر بزرگم را زد. من رفتم در رو باز کردم این بنده خدا هم هرچی صبر کرد ببینه من بهش تعارف میکنم بیاد تو دید نه! آخرش به من گفت برو به اقاجون بگو بیاد!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •