چه شباهتِ عجيبی بين ماست ...
من "دل" شکسته ام .
و تو " دل " شکسته ای !
چه شباهتِ عجيبی بين ماست ...
من "دل" شکسته ام .
و تو " دل " شکسته ای !
آنشرلی هم نشدیم که ازمون بپرسن: آنه ؛ تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟؟............
گاهی که دلم به اندازه تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم...
تـــو آنـــی نبودی
که فکرش را می کـــــــردم
زیــرا باعث شدی آنــی شوم
که فکرش را هم نمی کـــــردم
(:
به هر چه فکر می کنم
هم نیست هم بود
دیگر برایم خیلی مهم نیست
چیز هایی که خیلی مهم بود
هنوز حق با کسی ست که ندارد…
آســـاטּ نیـــست
در پـــس خنـــــده هاےمصنوعــے
گریـھ هاے دلتـــ♥ـــ را
در بـــے پــناهـــیت
در پشـــت هـــزاران دروغ
.
.
.
پـــــــنهاטּ کنـــــے
گاهی کامل فراموش میکنی
و بعد میبینی که باید منتظر میماندی...
و گاهی آن قدر منتظر میمانی که
میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی!!!
تا بشنیدم که گرمی از آتش تب
گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب
مرگست ندیمم از فراغت همه شب
تب با تو و مرگ با من این هست عجب
کمی مهربانتر باش لطفا !
برای شانه ام سنگین است این سرسنگینی ها.....
.
اتفاقات خنده داری می افتد ...
میگویی برای قلبت دامی پهن کرده ام ،
تا دوباره عاشقت کنم .
"عزیزکم ، کسی این گونه تا به حال ...
کلاغ هم نگرفته !!! "
می خندم ! فقط می خندم !
.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)