از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
" حافظ "
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
" حافظ "
کنــار آب و پــای بیـد و طبع شـعر و یـاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
>> حافظ
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
( حافظ )
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
" حافظ"
جفا در وفا به عهد عرفا
بدترین عیب هاست
صفا در خفا بر علیه ضعفا
بر خدا پیداست
من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی
چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهال
مرا تحمل باری چگونه دست دهد
که آسمان و زمین برنتافتند و جبال
یاد تو ای کریم و بخشنده,آرام وجودم
مخلوقات هر دم هر نفس, در حال سجودند
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت
مایه حسن ندارم که به بازار من آئی
جان فروش سر راهم که خریدار من آئی
ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم باش
تا به دام غزل افتی و گرفتار من آئی
" شهریار "
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
>>حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)