قلب آدم كه ارزش افراد رو مشخص مي كنه البته هيچكس جاي خدا رو تو قلب آدم ها نميگيرهنوشته شده توسط Master
قلب آدم كه ارزش افراد رو مشخص مي كنه البته هيچكس جاي خدا رو تو قلب آدم ها نميگيرهنوشته شده توسط Master
غریب کسی است که دوست نداشته باشد
هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است.......گوته
لبخند، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، بازهم زیباست
هرگز فرصت گفتن « دوستت دارم » را از دست مده
دنیا جای خطرناکی است؛ نه بهعلّت وجود افراد شرور و پلید، بلکه بهعلّتِ وجود کسانی که هیچ کاری برای آن نمیکنند.......اینشتین
بعضیها مرگ را آنقدر بزرگ میکنند که دیگر جایی برای زندگی باقی نمیمانَد
هیچ صیادی نمی تواند در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید کند
خدایا
خدایا
به من تلاش در شکست
صبر در نا امیدی /رفتن بی همراه
فداکاری در سکوت/خدمت بی نان
مناعت بی غرور/عشق بی هوس
و دوست داشتن بی انکه دوست بداند
روزی کن
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟
عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است
قطعه ای از "راز دل " آلفیری
بگو کجاست ...
ای مرغ آفتاب! زندانی دیار شب جاودانیم
یک روز، از دریچه زندان من بتاب
می خواستم به دامن این دشت، چون درخت
بی وحشت از تبر
در دامن نسیم سحر غنچه واکنم
با دست های بر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم
گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
این دشت خشک غمزده را با صفا کنم
ای مرغ آفتاب
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار
وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار
وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار
ای مرغ آفتاب
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد
آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم
تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟
با خود مرا ببر به چمنزارهای دور
شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود کجا رسم به هر آوازم
اما بگو کجاست؟
آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود
یک دم به کام دل
اشکی توان فشاند
شعری توان سرود؟
فریدون مشیری
ایول چه تاپیک توپیه. ندیده بودم
ممنون از همه مخصوصا M.b.m جان
نوشته شده توسط Kolang
ممنون از لطفي كه نسبت به اين تاپيك داري![]()
خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده بگذار هر جا تنفر است بذر عشق بکارم , هر جا آزردگی است ببخشایم , هر جا شک حاکم است ایمان , هر جا یآس است امید هر جا تاریکی است روشنایی , هر جا غم جاری است شادی نثار کنم الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم بیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم زیرا در عطا کردن است که میستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم
چندی پند
فقرى از نادانى بدتر، مالى از عقل سودمندتر، و تنهایى و غُربَتى از خودپسندى وحشتناکتر نیست، هیچ عملى چون عاقبت اندیشى و هیچ پرهیزکارى اى چون خود دارى (از گناه) و هیچ حسب و نسبى چون خوشخویى نیست، آفت گفتار، دروغ و آفت علم، فراموشى و آفت سخاوت، منّت است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)