ادعا نمیکنم کسانی را که دوستشان دارم همیشه به یادشان هستم !!
اما ادعا میکنم زمانی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم !
علی شریعتی
ادعا نمیکنم کسانی را که دوستشان دارم همیشه به یادشان هستم !!
اما ادعا میکنم زمانی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم !
علی شریعتی
یادمه یه روز یکی از جملات شریعتی رو برای یکی از دوستام فرستادم انقدر در برابرش جبهه گرفت که از کارم پشیمون شدم.(من رقص دختران هندی را به نماز پدر ومادرم ترجیح میدهم زیرا ان از سر عشق است ودیگری عادت)به نظر شما وقت این نرسیده که دیدمان را نسبت به انچه در برابر ماست عمیق تر کنیم/
مشکل اینه که یک عده هم از خدا بت ساختن! به نظر اینم جالب نیست!
(امیدوارم عمق مطلبو درک کنید)
واقعا جمله پر معنا و ديوانه كننده اي هستش............. .من رقص دختران هندی را به نماز پدر ومادرم ترجیح میدهم زیرا ان از سر عشق است ودیگری عادت
هر چند سراپا گله هستي اي عشق
خاموشي و بي حوصله هستي اي عشق
دل در تو بنا نهاده ايم اما تو
روي گسل زلزله هستي اي عشق
بسوزم ... دكتر علي شريعتي
چه امید بندم در این زندگانی
که در ناامیدی سرآمد جوانی
سرآمد جوانی و مارا نیامد
پیام وفایی ازاین زندگانی
بنالم زمحنت همه روزتا شام
بگریم زحسرت همه شام تاروز
توگویی سپندم براین آتش طور
بسوزم ازاین آتش آرزوسوز
بود کاندرین جمع ناآشنا
پیامی رساند مرا آشنایی ؟
شنیدم سخن ها زمهرو وفا لیک
ندیدم نشانی زمهر و وفایی
چو کس بازبان دلم آشنا نیست
چه بهترکه از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرانیست همدرد بهتر
که ازیاد یاران فراموش باشم
ندانم درآن چشم عابد فریبش
کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست ؟
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگر سوز ازچیست ؟
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بیقرار که آرام گیرد ؟
ندانم که از بخت بد آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد ؟
---------- Post added at 02:07 PM ---------- Previous post was at 02:07 PM ----------
دلنوازترین قطعه نثر دکتر علي شريعتي كه با روح و فكرتون بازي مي كنه خدايا
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولیکن سخت مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش
او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را
---------- Post added at 02:08 PM ---------- Previous post was at 02:07 PM ----------
دكتر علي شريعتي ... بالاله که گفت ...
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ چنون می آید
می رفت و دو چشم انتظارم بر راه
کان عمر که رفته باز چون می آید ؟
بالاله که گفت حال ما را که چنین
دل سوخته و غرقه به خون می آید
کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع
کز صحبت تو بی جنون می آید
---------- Post added at 02:08 PM ---------- Previous post was at 02:08 PM ----------
نزدیک تر به خدا
من باید فرود آیمو هر لحظه نزدیک تر به خدا
نباید بنشینم
سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید
واز آشیان از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام
ودیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها
وبامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم
چشم به زمین ندوختم
پروازی رو به آسمان
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر ا ز زمین
آتش مقدس شک را
آن چنان در من بیفروز
تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
شسته از هر غبار طلوع کند
---------- Post added at 02:09 PM ---------- Previous post was at 02:08 PM ----------
احمق نیستم
پر بودم و سیر بودم و سیراب
ولذتم تنها اینکه ...
آری کارم سخت است و دردم سخت تر
و از هرچه شیرینی و شادی و بازی است محروم
اما ...
این بس که میفهمم !
خوب است .... خوب
احمق نیستم .
نه مرد بازگشتم !
اما باز نگشتم
به بیراهه هم نرفتم
که من نه مرد بازگشتم !
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن
دین من است .
دینی که پیروانش بسیار کم اند .
مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب !؟
---------- Post added at 02:11 PM ---------- Previous post was at 02:09 PM ----------
کار بی چرا
عشق تنها کار بی چرای عالم است
چه آفرینش بدان پایان می گیرد .
معشوق من چنان لطیف است
که خود را به (( بودن )) نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود
سلام ممنونم از این مطالبی که میذارین
دکتر شریعتی یه شعری داره:
خداوندا اگر روزی بشر گردی.....
این شعر رو به طور کامل میخواستم اگه ممکنه![]()
ولی این شعر که از دکتر نیست ... درسته ؟!سلام ممنونم از این مطالبی که میذارین
دکتر شریعتی یه شعری داره:
خداوندا اگر روزی بشر گردی.....
این شعر رو به طور کامل میخواستم اگه ممکنه![]()
خداوندا اگر روزي بشر گردی ... زحال ما خبر گردي ... پشيمان مي شوي از قصه خلقت ... از اينکد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
بودن،از اين بدعت ... خداوندا تو مي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است ...
چه زجري مي کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.
شریعتی
سلام دوستان
شما دوستانِ عزیز که کتابهایِ مرحومِ دکتر شریعتی رو خوندین ، به نظرِ ایشان هدف از زندگیِ در دنیا چی هست ؟
اگه عینِ متنِ نوشتۀ ایشون رو در این مورد درج کنین ممنون میشم .
===============================================
سوالی دیگر :
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
==============================
نیتِ ایشان ( هدفشون ) از نوشتن این مطلب چی هست ؟
آیا اینها حرفهایِ مستقیم و روشن هست و احتیاجی به تفسیر نداره و راستی راستی مرحومِ دکتر خدا رو به استیضاح گرفته ؟
با تشکر
![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)