تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 37 از 137 اولاول ... 273334353637383940414787 ... آخرآخر
نمايش نتايج 361 به 370 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #361
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    عشق تنها آزادی در دنیاست. زیرا چنان روح تعالی می بخشد که قوانین بشری و
    پدیده های طبیعی مسیر آنرا تغییر نمی دهند.

    محبوبم، اشک هایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ماراگشوده و مارا خادم
    خویش ساخته. موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد. اشکهایت
    را پاک کن و آرام بگیر. زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است
    که رنجِ نداری، تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می آوریم.

    هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد از پی اش بروید. هرچند راهش سخت و
    ناهموار باشد.هنگامی که با بالهایش شمارا دربرمیگیرد.تسلیمش شوید.گرچه
    ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.

    وقتی با شما سخن میگوید باورش کنید. عشق همانگونه که تاج برسرتان می
    گذارد به صلیبتان میکشد. همان گونه که شمارا می پروراند.شاخ و برگتان را
    هرس میکند. همان گونه که ازقامتتان بالا میرود و نازکترین شاخه هاتان را که در
    آفتاب می لرزند نوازش میکند به زمین فرو میرود و ریشه هاتان را که به خاک
    چسبیده اند می لرزاند.عشق شمارا همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند
    می کوبدتان تا برهنه تان کند. سپس غربالتان میکند تا ازکاه جداتان کند.آسیابتان
    میکند تا سپید شوید.آنگاه شمارا به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت
    مقدس خداوندی، نانی مقدس شوید...

  2. #362
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    برای خاطرعشق به من بگوُ آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می کشد.نیرویم را می بلعد و اراده ام را زایل می کند؟

    خطاست اگربیندیشیم ِعشق حاصل مصاحبت درازمدت و باهم بودنی مُجِدانه است.
    اگرعشق ثمره ی خویشاوندیِ روحی است و اگراین خویشاوندی درلحظه ای تحقق نیابد، درطول سالیان و حتی نسل ها نیز تحقق نخواهد یافت.

    فقط عشقِ آدم ِ کور است که نه زیبایی را درک میکند و نه زشتی را...

    حتی عاقل ترین مردمان نیز زیربارسنگین عشق خَم می شوند...

    هنگامی که عشق دامن می گسترد، کلام خاموش میشود...

  3. #363
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    جهان قرآن مصور است،

    که در آن آیه ها به جای آنکه نشسته باشند

    ایستاده اند، با
    چشمان عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم "


    سلمان هراتی
    Last edited by دل تنگم; 07-06-2008 at 20:54.

  4. #364
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    هر انسانی دو نفر است؛ یکی بیدار است درتاریکی، دیگری خواب است در روشنایی.

    دشمنم به من گفت:"دشمن خویش را دوست بدار" من اطاعت کردم و بر خود عاشق شدم.

    به یک دیگرعشق بورزید.اما از عشق بند مسازید، بگذارید عشق دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما...

    دل های خودرابه یک دیگر بدهید اما نه برای نگه داشتن. زیرا تنها دست زندگی
    شایسته است دل های شمارا نگه دارد.

    بدنش همچون ساقه ی سوسن درنسیم بامدادی می لرزید. نوری که دردل داشت از چشمانش می تراوید. شرم بازبانش می جنگید تابرآن سلطه برآن سلطه یابد گفت: "هردوی ما دردست قدرتی پنهان هستیم، قدرتی عادل و مهربان؛ بگذار آن
    قدرت با ما همان کند که مشیت اوست.

  5. #365
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض



    یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست بشم.اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
    بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....
    یه روز دیگه بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم. اخه میدونی من اینجا
    خیلی تنهام....
    بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه. منم خیلی تنهام.... یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور.جایی که هیچ مزاحمی
    نباشه. وقتی همه چیز حل شد
    تو هم بیا اونجا. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام.... بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه.
    منم خیلی تنهام.... یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم. اخه میدونی من
    اینجا خیلی تنهام.... براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم.فکر خوبیه. منم خیلی
    تنهام.... یه روز دیگه تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم.
    اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام.... براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم .فکر خوبیه . منم خیلی
    تنهام.... حالا دیگه اون تنها نیست و از این بابت خوشحالم و چیزی که بیشتر از اون
    خوشحالم میکنه اینه که هنوز نمیدونه که من خیلی خیلی تنهام
    Last edited by MILIN3M; 08-06-2008 at 16:30.

  6. #366
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    داشتم از خودم سر بلند مي‌كردم كه باز زانو ‌زدم و شكستم بر مزاري كه مرا فاتحه مي‌خواند. چه خاكي بايد بر سر ريخت كه همه مي‌خواهند همان باشم كه آن ها مي‌خواهند! كي نوبت من مي‌رسد؟ چه شد كه هميشه و همه جا بايد به تنبور ديگران رقصيد و بر خَر مُراد آنان سوار بود؟ به شك افتادم خدايم مرا انساني صاحب اختيار آفريد يا برده‌اي بره‌صفت كه فرمان برد و گوش بفرمان باشد. روزي كه از خودم برخاستم به حق‌خواهي نيز به شماتت اين و آن روي سرخ كردم و دل‌تروش. بايد باربر خانه باشي و باربندت را بر پشت تا قيام قيامت ببندي كه جايت خلدبرين است و همدم اوليا و اتقيا كه چون تو را بطلبند برايشان اسباب لذت فراهم آوري و .. اين بود كه دريافتم در آخرت نيز بايد دربند خواست مردان بود. بگذاريد شك كنم به انسانيتم. كه به هر بهانه و برهان مرا محجوب و محبوب مي‌خواهند و خود آن كنند كه همه دانند...

  7. #367
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دارد كل مي‌زند بهار طراوتش را لابلاي موهاي سرم. مي‌لرزم زير نيسم موذي كه بر پوستم مي‌ريزد و مرا وامي‌دارد تا به ياد سوختن‌هايم داغ شوم. ديروز آسمان هم ديوانگي‌هايش را مي‌باريد. تند و پر شتاب و مرا به اضطراب مي‌انداخت كه زودتر تو را بيابم. كجايي؟ چرا كيلومترها آن طرف‌تر چنين بي‌محابا فريادم مي‌كشي. آرزوي گوش‌هايم را نمي‌فهمي كه چه حريصانه مشتاق شنيدن توست؟ چقدر كليشه شده‌اند اين كلمات. من بايد از سر انگشتانت بريزم . بايد بوي دهانت را بگيرم. تو را از كي و كجا آغاز كردم؟
    من در چندمين روز زمين طلوع تو را ديدم. چقدر دير مي‌رسي به آوازه نگاهم. ببين چقدر چرا دارم كه بايد روزها بنشيني و هي بگويي و من تو را بارها بگويم و تو مرا هي فرياد بزني و باز بگويم كه آهنگ صدايت را نمي‌فهمم. چطور بايد طاقت بياورم اين همه بي‌تابي را . داري مرا مي‌ترساني. داري مرا مي‌بري به بچگي‌هايم. به دويدن‌ها و خنده‌هاي بي‌خيالي. به شوق كودكانه دويدن‌هاي دور حوض ماهي‌ها. ديشب خواب مي‌ديدم ماهي ماهي از روخانه به حوض كوچكمان مي‌ريزم. مي‌روم بالاي تابي كه بر درخت گردو امامزاده عبدالله بسته بوديم. به خيسي پاهاي بچگيم در رودخانه و مي‌بردم به ترشي آلوچه‌ها باغ شاه‌جمال. من دوست دارم آلوچه‌هايم را با نمك سنگ‌هاي بلوري تو شور كنم. سكوت كرده‌اي و من مي‌رسم به الفباي دل تنگي‌هاي ريخته بر شانه‌هاي زني كه هزار هزار سال تاريخ زن بودن را روي دوش هايش مي‌كشد و باز نمي‌رسد به سر منزل مقصود انسانيت. اين روزها كسي به بلندي يك تاريخ در من قد مي‌كشد. احساس تلخي يك هواي گرفته خفقان آور را از حنجره ناسور زمان مي‌فهمم. چه بد مي خواند مرا در تارهاي سكوتي كه بر فصل هاي بي حرمتي انديشه‌ها برسرم آوار كرده است. حق دارند ترازوي عدالت را سنگي بسازند و دور از دسترس همه در دستهاي فرشته‌ها بگذارند آن هايي كه نه مارا مي‌دانند و نه مي‌فهمند. برعكس اولين خط نوشته‌هايم هيچ چيزي در زندگي موازي هم ثبت نشد. هرچه بود خطوط متقاطعي بودند كه راه‌هاي ما را قطع مي‌كرد تا باز راه عوض كنيم و به خيال اشتباه راه‌هاي نرفته را برگرديم و خودمان را دور بزنيم. درست كاري كه من مي‌كنم بر مدار خودم و هي مي‌چرخم دورتا دور چرخ و فلكي كه مرا هيچ‌وقت به سطح زمين نمي‌رساند تا بفهمم آرامش، نه در دورهاي باطل كه در استقامتي است كه بايد براي رسيدن بخرج داد و بقول تو صبور بود صبري به نجابت تمام سكوتي كه سال‌ها بر دوش كشيده‌ايم.

  8. #368
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آمدی درست وقتی که باور نمی‌کردم باید اینجا باشی. آمدی وقتی شبستان را پر کرده بودند از بوی نفاق و درویی وقتی نوشته‌ها بوی مردگی می‌داد و خنده‌ها در نیشخند کش‌دار هرزگی، رنگ می‌باخت. من با تو اشهد می‌خواندم در سرزمین زنبورها و با تو می‌سرودم یگانگی نور را در تراوش آن همه آسمان که پشت سر مردگی‌هایم آبی نریخت و برای دلخوشی مادربزرگ آینه‌ای نیاورد تا آمدنم را انتظار بکشد. هنوز سر از پیله‌گی‌هایم در نیاورده‌ام و تو به دنبال پروانگی‌هایت می‌پری. چقدر بنویسم و تو سکوت بخوانی از اندیشه بیمارمن. من از سکوت می‌ترسم. گرچه از مرگ و عدم نمی‌هراسم. سکوت تو بي‌تابم مي‌کند. سخت است که خدا؛ این سکوت بزرگ هستی مرا لال بخواهد. کجایی؟ عمریست بشر در تیه اندیشه فریادت می‌کند!

  9. #369
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نيستي و باز من تو را تاب مي‌خورم لابلاي كلماتي كه از اسفند هزار و سيصد و چندين مهر و ماه و آبان و آذري كه روي سال‌هاي نوري ريختي تا بزرگ شوند و مرا بر مدار تو بچرخانند. كجايي؟ چرا اينقدر فاصله مي‌گيري از بودن هاي من؟ من چند سالگيم را با تو برخاستم؟ تو در چندمين دهه از سال‌هاي من گذشتي كه چلّه نشنيم را مي‌خواهي و من بايد معصوميت تمام دعاها را در كف دست‌هايم به آسمان بپاشم و باز به انتظار باران هي‌ بكشم رياضت بي‌تو بودن را. داري مي‌روي بي‌من بي خودت بي‌ما. مرا باز به خودم وامي‌گذاري و مي‌گذري. تو چيزي شبيه مني. شبيه خودت شبيه ميليون‌ها آدمي كه سر از زهدان مادران بدر آوردند تا خوشي دنيا را سياحت كنند. من خسته‌ام خسته. خسته از تمام تخت‌هاي راحتي كه گوشه آرامش دنيا را براي خوشان قصب كرده‌اند و باز هر صبح مرا به طلوع خورشيد مي‌دهند

  10. #370
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آن چه که از زندگی می ماند مشتی خاطره است که در هوای ذهن سرگردان می چرخند و تا به آن ها فکر نکنی به یاد نمی آیند و خیلی از آنها را نیز گذشت ایام از یاد خواهد برد و ما انسان ها در میان دوزمان یکی گذشته که از دست رفته و دیگری آینده که هنوز نیامده و حال ما زود خیلی زود به گذشته بدل می گردد.
    چه خوب است انسان ها از خود یادی زیبا در ذهن ها بجا گذارند اما آن چه که بر دل می نشیند هم چون حکاکی یک نوشته بر تارک سنگ سخت است که سال ها نقش خود را بر آن نگه می دارد و می ماند و می ماند و خواهد ماند... یاد یار همیشه خواهد ماند.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •