نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ميشد اندر حشم حشمت و جاه
پادشاوار وزيري بر راه
گرد او حلقه، مرصع کمران
موکبش ناظم عالي گهران
جامي
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
نميکنم گلهاي ليک ابر رحمت دوست
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمي
چرا به يک ني قندش نميخرند آن کس
که کرد صد شکرافشاني از ني قلمي
سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست
جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي
در جواب maryam karimi
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده
که بلکه رام غزل گردي اي غزال رميده
سياهي شب هجر و اميد صبح سعادت
سپيد کرد مرا ديده تا دميد سپيده
شهريار
---------- Post added at 04:53 PM ---------- Previous post was at 04:51 PM ----------
در جواب هشت بهشت
يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز
من بيچاره همان عاشق خونين جگرم
شهريار
اقا شما که 2 جور مینویسی باید تهشو یه جور بدی، که نفر بعدی بدونه چی بگه!!!!!!!!!!!!!
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی*
رومی
*به این صورت هم مصرع دوم آمده:
برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی
در جواب مريم كريمي
مرگ سبکروان طلب، آرميدن است
چون نبض، زندگاني ما در تپيدن است
در شاهراه عشق ز افتادگي مترس
کز پا فتادن تو به منزل رسيدن است
صائب تبريزي
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تا هستم اي رفيق نداني که کيستم
روزي سراغ وقت من آئي که نيستم
در آستان مرگ که زندان زندگيست
تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم
شهريار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)