یکی از رفیقام پدرش نونوایی داره. دیروز پدر و مادرش رفتن مسافرت و پدرش مغازه رو سپرد دست این که بره سر دخل وایسه. امروز صبح این پخمه به من زنگ زد گفت تورو خدا میای یک ساعت سر مغازه وایسی من با دوست دخترم قرار دارممنم چون همیشه دوست دارم جوونها رو شاد کنم گفتم باشه. رفتم سر دخل وایسادم این دوستم سفارشات رو کرد و رفت. منم رفتم نونها رو بیارم جلو... حدود 20 تایی جمع شده بود اومدم همرو با دستم بلند کنم... یهو احساس کردم کف دستم نابود شد... یه عربده ( اربده ) کشیدم و همه نونها رو ول کردم ریختن رو زمین... فکر نمیکردم اینقدر داغ باشه دستم داغون شد یه چند تا فحش خفن نثار این دوستم کردم دیدم کارگراشون دارن چپ چپ منو نگاه میکنن . منم خودمو زدم به اون راه اومدم نونها رو از رو زمین جمع کنم دیدم مشتری ها میگن هووو چیکار داری میکنی اونا کثیف شد. منم گفتم : کثیف چیه بابا اینجا زمینش تمیز تمیزه... هنوز حرفم تموم نشده بود که دیدم یه سوسک گنده از زیر دستگاه خمیرگیری اومد بیرون جفت پا رفتم روش که مشتری ها نبینن اما دیر اقدام کردم و تو دید بود. وقتی پامو از روش برداشتم و سوسک له لورده شده پدیدار شد بین مشتری ها همهمه شد و هر کی یه چیزی گفت. یه زنه گفت کثافت... یکی دیگه میگفت اه اه حالم بهم خورد... خلاصه با خاک انداز جمعش کردم و نونها رو هم ریختم پشت و اومدم جلو از مشتری ها پول بگیرم تا نونها در بیاد. از 7 8 نفری پول گرفتم همرو ریختم تو دخل اومدم با یه تخته نونها رو جمع کردم بردم جلو... یه لحظه به قیافه مشتری ها نگاه کردم...ای وای اصلا یادم نبود از کی پول گرفتم از کی نگرفتم چه قدر گرفتم چند تا نون میخوان اصلا..... درآوردم پول 3 4 نفر رو پس دادم بعد از یه سری دیگه پول گرفتم یکی 1 دونه میخواست 10 تا میدادم یکی 10 تا میخواست 3 تا میدادم یکی 500 میداد 1000 تومان بهش پس میدادم نوبت و قاطی کردم زنها جیغ و داد میکردن میگفتن چرا به ما نمیدی ... خلاصه یه گندی زدم همه چیز قروقاطی شد زنگ زدم به دوستم گفتم اگه مغازه تون رو دوست داری زود پا شو بیا که از داره از دست میره... اینم درست وسط ابراز محبت و این حرفها بود که پا شد اومد
![]()