يك روز يك گنجشك با يك موتوري تصادف ميكند و بي هوش ميشود. وقتي به هوش ميآيد، ميبيند در قفس است. ميزند توي سرش و ميگويد: «بيچاره شدم، موتوريه مرد!»
يك روز يك گنجشك با يك موتوري تصادف ميكند و بي هوش ميشود. وقتي به هوش ميآيد، ميبيند در قفس است. ميزند توي سرش و ميگويد: «بيچاره شدم، موتوريه مرد!»
امروز روز ارسال اساماس به مزخرفترين دوست دنياست
تو هم مثل من اين اساماس رو به مزخرفترين دوستت بفرست
جديدترين رمان عشقي انتشارات قزوين منتشرشد!!! ( خسرو وفرهاد)
در خواب ناز بودم شبي ........ ديدم كسي در مي زند ....... در را گشودم روي او ديدم غم است در مي زند .......... اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا .......... غم با همه بيگانگي هر شب به من سر مي زند
اگر ميخواهيد زندگي دوباره داشته باشيد، با ما تماس بگيريد. (سازمان بازيافت زباله)
یه نفر مي ره بانک سپه ميگه: چهار تا تراول بانک تجارت بده! يارو ميگه: داداش اينجا كه بانک تجارت نیست نيست تراول بانک تجارت ميخواي- شاكي ميشه، ميگه: پس چي ميگن بانک ملت بانک شما؟!
تهرونيه بنگاه معاملات ميزنه.خلاصه نشسته بوده تو دفتر خالي، كه ميبينه يكي داره میاد داخل. تهرانی هم واسه اينكه کلاس بذاره و يارو رو مشتري كنه تلفن رو برميداره و شروع می کنه به وراجی: ... جون حاجي راه نداره، زير سيصد ميليون نميتونم . نه جون تو...پولش....به جان کامبیزم ... من همين .قربون تو... چاكريم....
اين مدت اون بابايي كه اومده بود تو هم همينجور داشته بر و بر تهرونی رو نگاه ميكرده. خلاصه تهرونيه گوشي رو ميگذاره و ميگه: شرمنده... سرم خيلي شلوغه ... فرمايش؟ يارو يكم تهرونيه رو نگاه ميكنه، ميگه: والله من از مخابرات اومدم خط تلفنتون رو وصل كنم!
به یکی ميگن شهرتون چند تا آثار باستاني داره؟ ميگه فعلا هيچي نداره ولي دارن مي سازن
یارو ميره لامپ فروشی ميگه ببخشيد- شرمنده -گلاب به روتون- لامپ دارين? يارو ميگه بله ولی چرا گلاب به رومون؟ ميگه آخه واسه دستشويی می خوام
ديشب خوابتو ديدم با يه لباس نارنجي خوشرنگ اومده بودي در خونمون،هرچي ازت خواهش کردم بياي بالا نيومدي و فقط با عصبانيت گفتي :آشغالاتو بيار پايين ديرم شده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)