گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می نخوری
صد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خوری که می غلامست آن را
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می نخوری
صد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خوری که می غلامست آن را
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بر انگيخته اند
من بهتر از اين نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته اند
آسمون به ماه میگه: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یعنی چه؟
ماه میگه:یعنی بودن در آغوش تو
ماه میگه:تو بگو عشق یعنی چه؟
آسمون میگه: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دیدین تو.
دوستت دارم
و عقربه ها می رقصند کف زنان
مثل دو بچه - برادر ِ پابرهنه
در عروسی دیگران
شمس لنگرودی
این روزگار غریب من است
روزگاری
که تو…ناچاری
شریک آن باشی
………………………………
جایی برای اعتراض نمانده است
آسمان فقط یکی ست
و من یکی
و تو…
یکی…
اول این شعر که رسیدم
کسی نگفت
قرار بر این شده دستهام
بپوسند از فرط نداشتنت
دریا توی چشم های کسی به گل نشست
که تمام شعر های مرا بی رد پایی
ورق زده بود
………………..
مردی که از تمام روزهای هفته
شنبه ی چشم های تو را می خواست
…………….
این شانه های سوخته کسی را
به آسمان نمی برد…
تو کاری به باران نداری
چه ببارد چه نه
چیزی از من به یاد نمی آوری
من اما هزاری هم که از یادت ببرم
همین که ببارد
به خودم می آیم که
همین جایی
این شعر را همین حالا بخوان
و گرنه بعد ها باورت نمی شود
هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار
عاشقت بودم…
در دادگاه احساسم
به حکم قلبم
تو را محکوم میکنم به سکوت
و شاید خود را محکوم میکنم
که دیگر از تو
هیچ نگویم
هیچ
با تو بودم
بی تو مٌردم
با تو بودم
بی تو مٌردم
لحظه هامو به تو دادم
تنها موندم
قصه هامو با تو خوندم
غصه ها تو با خودم بردم
با تو بودم
بی تو مٌردم
لحظه ها رو تا تهش شمردم
نگاهم رو به جاده
حتی برای یه قدم
برام نفس نموده
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)