لبـــــــــانم را دُوخته ام
مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم "
که هر بار گفتـــــم ،
تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....
لبـــــــــانم را دُوخته ام
مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم "
که هر بار گفتـــــم ،
تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....
بعضی از آدم ها انقدر
نگاهشان ، چشم هایشان ، دست هایشان
مهربان است ..كه دلت میخواهد...
یكبار در حقشان بدی كنی و نامهربانی
و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان
وقتی نامهربان میشود چگونه است
در نهایت حیرت تو
میبنی
مهربان تر میشوند انگار
بدیت را با خوبی
نامهربانی ات را با مهربانی
پاسخ میدهند
چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین آدم مهربانی
دوستت دارم رازیست ، که در میان حنجره ام دق میکند وقتی که نیستی !
ابرای پاییزی دلگیر من
جوونترای چهره ی پیر من
چشمای من بی خبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده
مردمکاتون به کجا زل زدن
باز مژه هاتون به کجا پل زدن
کاشکی بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلی تون می سوزم
با اینکه هیچکس نیومد پیش من
شب زده ها چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یک دقیقه
با تنهایی که بهترین رفیقه
مرا ببخش که ســــاده بودنم دلت را زد...
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند... تو را به پوچ بودنــــت برسانند
.
.
.
.
.
در روزگاری زندگی می کنیم که مردمانش ,
به هر هوس و شهوتی عشق میگویند ...
هر عریان و هر سیاه چشمی را ,
زیبا می نامند و هر جانور دو پایی را انسان !
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟
تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟
تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را
بکشم...؟
Last edited by R A H A; 17-10-2011 at 21:33.
حال مـن خوب است ...
حتے
با تمام دلشوره هایے ڪه
نمـڪ بسته اند
ته دلم را ...
همه داریم می سوزیم
خیلی هامون از داشتن اون
و خیلی ها هم از حسرت نداشتنش.
براستی عجب اعجاز عاجز کننده ای دارد،
عشق !
گـاـهـے دلـت مــے خواد ـهـمـ ِ بـغض ـهات از تـوے نـگاهت خـوند ِ بـشن...
مـیدونـے کــ ِ جـسارت ِ گـفتن ِ کـلمه ـها رو نـدارے ...
امـا یـــ ِ نـگاه گـنگ رو تـحویل مـے گیری
یـا جـمله ای مـثل: چـیزے شـده؟؟!!!
اونـجاست کــ ِ بـغضت رو بـا لـیوان سـکوت سـر مــےکشـے
و بـا لـبخندے سـرد مـیگـے :
نـه،ـهـیچ...!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)