بگذاشتی ام
غم تو
نگذاشت مرا ...
حقا که غمت , از تو وفادارتر است .
بگذاشتی ام
غم تو
نگذاشت مرا ...
حقا که غمت , از تو وفادارتر است .
مشكلات
چون قند
در تلخ ترين چاي زمين
حل مي شود
اگر تو صبح ام باشی...
در خزانی که پر ازبرگ و بر است...که پر از زیبایی است... عشق ما به خود آوازه گرفت
دوستی ها رنگ تازه گرفت... من به تو دل دادم
بازهم پاییز است.... ولی از آن پاییز آن همه رنگی و ناز ...چهره زرد فسون کرده غم
میزند لبخند به من و من از خواهش عشقی دلکش
شده ام سر تا پا مست.... شده ام بی کس کس
میروم خسته و درمانده و زار...به سراغ غم تنهایی دل
گریه شد مرهم شبهای دراز... گریه شد اوج نیازم نیاز
گوشــه ی راستــم بنویـــس " زنـــــده "
پخـــش مستقیــــم / ..
از کجـــــآیــش مهم نیـســت
بنویـــس زنـــده اســـت
هرچـــند دلــش گرفــتــــه بـــاشـــد .. / .
خندیــدن خــوبســت ،
قهقــهـه عالـیــست ،
گریستن آدم را آرام می کنــد ،
امـــا
لـــــعـنــت بر بغــض ...
اگر دری میان ما بود
میکوفتم
درهم میکوفتم
اگر میان ما دیــــــــواری بود
بالا میرفتم پایین میآمدم
فرو میریختم
اگر کوه بود دریا بود
پا میگذاشتم
بر نقشهی جهان و
نقشهای دیگر میکشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمیشود کرد
قطارمی رود
تومی روی
تمام ایستگاه میرود
ومن چقدر ساده ام
که سالهای سال
کنار این قطار رفته هم چنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام...!
گریه نکن... هر چه رنج کشیده ای در نبود من ،بگو كه فقط خوابي بد دیده ای....
اگر که اعتماد تو به دست این و آن کم است ؛ تکیه به شانه ام بده که مثل صخره براي تو محکم است ..
با تو هستم اي قلم!
با تو اي همراه و اي همزاد من ...
سرنوشت هر دومان حيران بازي هاي زشت سرنوشت
شعرهايم را نوشتي دستخوش!
اشک هايم را کجا خواهي نوشت؟
از خوبها بیشتر می ترسم.....
یک روز..
تو خوب من بودی!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)