غزل ترسناک
من از طناز رفته در پی هر باد می ترسم
واز رندی که گوید هرچه باداباد می ترسم
اگر فرهاد آمد از پی شیرین ابایی نیست
من از شیرین رفته در پی فرهاد می ترسم
زبس که آخر هر برج وحشتناک می باشد
از آن تیزی برج گندۀ میلاد می ترسم
زدانشگاه غیر ول نمی ترسم ولی افسوس
که از نوع ول آن یا همان آزاد می ترسم
نمی دانم چرا از راشد و مرشد نمی ترسم
ولی از هرکسی که می کند ارشاد می ترسم
چنان گوشم شده پر از فغان و ناله و فریاد
که ازآهنگ شیش و هشت و ریتم شاد می ترسم
جناب گاوما در زندگی همواره می زاید
لذا از زائو و لفظ مبارک باد می ترسم
به این علت که از هر بانک وامی دست و پا کردم
زنام بانک و وام و قسط و استرداد می ترسم
زبس که حرص خوردم معده ام بدجور می سوزد
لذا از خوردن هرچیز حتی باد می ترسم
مخ «جاوید» هم باید کمی شوک داد چون جداً
از این پرحرفی واینگونه استعداد می ترسم