مسابقه شعر / متن متناسب با عكس

[Atghia]

سلام به همه ی دوستای گلی که مثل اینکه سرمای اینروزها باعث شده به خواب زمستونی برن و همراهیشون شامل حال ما نشه

امیدواریم با مشارکت دوبارتون گرمی بخش این تاپیک باشید

تشکر میکنیم از یاران خوب و همراهان همیشگی Demon king و VAHID
برنده ما از بین شرکت کنندگان این دوره VAHID هست

خواهشی که از همه دوستان داریم اینه اگه برنده شدید و نوبت عکس گذاشتن شد لطفا مطابق با [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عکس رو بفرستید

اما چرا اپلود سنتر سایت؟
اخه حیفه واقعا شرکت کنندگان ما که خوده شماها هم جز اونها هستید کلی وقت و انرژی میگذارند اشعار زیبا میفرستند ما میخوایم این اشعار موندگار باشه اگر در اپلود سنتر سایت ارسال نشه بعد از مدتی عکس از بین میره و نمیشه تشخیص داد شعر زیباتون مربوط به چه عکسی هست


چرا عرض عکس ارسالی باید کمتر از 500 پیکسل باشه؟
بیاید و زیبایی تاپیک و نظمی که براش بوجود اومده رو با کمک هم ادامه بدیم


چرا تصویر بندانگشتی بگذاریم؟
بچه ها تا حالا پست [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تاپیک رو دیدید؟ مثل یک البوم هست راحت میتونید برنده هر دور رو ببینید و به کمک تصویر بندانگشتی ببینید کدوم کاربر برای چه عکسی برنده شده! چرا اینکار قشنگ ادامه دار نباشه؟پس بیاید و با رعایت قوانین به زحمات همه احترام بگذاریم


مرسی بابت حوصله ای که برای خوندن توضیحات به خرج دادید

[VAHID]

تشکر از دوستان

[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[Demon King]

رها میکنم ...
رها میکنم پرنده هایی را که سال ها در وجودم بوده اند .

در سرمای زمستان, در گرمای تابستان, در نسیم پاییزی فقط اسم آزادی را لمس کردم.

ای طبیعت به فکر انتقام نیستم مثل تو بی رحم نیستم چیزی را به این پرنده ها میبخشم که سالها, روزها وثانیه ها را در حسرتش گذراندم ... بچشید رهایی را ...





" Demon King "

[hamed29]

[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آن که مرغی ز قفس پریده باشد


پر و بال ما بریدند و در قفس گشادند
چه رها، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد



«صادق سرمد»

---

  محتوای مخفی: متن کامل 

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد

پرو بال ما بریدند ودر قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

من اگر چه بر درختم ولی آن سیاه بختم
که رسیده باغبان و ثمری نچیده باشد

بجز آن کشیده ابرو که خمیده در جوانی
نشنیده ام جوانی که قدش خمیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مباد ازما که بدی رسیده باشد

[Atghia]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل میگذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغی و به یاد منش آزاد کنید


ملک الشعرا بهار

[Sanomas]

پرنده دلگیر شده..

در آن قفس طلايی میان.......

بوستان و گلستان ...

سبزو گلابی..

پرنده آزادی میخواهد

پرنده عاشق آزادی

تشنه ی آزادی....

چه کسی پرنده را آزاد خواهد کرد؟



سهراب روستايی

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[raha bash]

میشه پرنده باشی اما رَها نباشـی
میشه دِلت بِگیره اَسیر غُصه ها شـی

حالا که آسمونَم دنیای تـاازه ای نیسـت
اونوَقت یه جا بشینی مَحو گُذشته ها شـی

تَرسیده باشی از کـــوووچ اوجُ نَدیده باشــی
واسه یه مُشـــتِ دوونــه اَهلیِ آدما شـی

توو سایه ها بمونی دَرگیر سایه ها شــی

مَفهومِ زِندگی رو از یاد بُرده باشــی
دِلـت بخواد دوبـاااره ِ از تـهِ دِل بخونـــی

از تَرس ریزشِ اشک ، غمگینُ بی صدا شــی
میشه پَرنده باشی اما رَها نباشـی

میشه دِلت بِگیره اَسیر غُصه ها شـی
حالا که آسمونَم دنیای تـاازه ای نیسـت

اونوَقت یه جا بشینی مَحو گُذشته ها شـی

[V E S T A]

مـن و تـو دو تا پرنـده تو قفــس زنـدونی بودیـم
جـایِ پر زدن نداشتیـم ولی آسمـونی بودیـم

ابرُ بـارونُ میدیدیم امـا دنیامـون قفــس بـود
چشم به دوردسـتا نداشتیـم همینـم واسـه مــا بس بـود

اما یک روز اونـایی که مارو باهــم دوسـت نداشتن
تــو رو پـر دادن و جاتـم یه دونه آینـه گذاشتن

مـنِ خـوش باورِ سـاده فکـر میکـردم روبـرومی
گاهـی اشتبـاه میکـردم مــن کـدومم تـو کـدومی

با تـو زندگــی میکــردم قفـسِ تنـگُ سیاهُ
عشـقِ تـو از خاطـرم برد عشـقِ پـر زدن تا مــاهُ
ُ
اما یـک روز باد وحشی رویاهامــو با خــودش بـرد
قفـس افتـادُ شکسـتُ آینـه افتادُ تـرک خـورد

تازه فهمیـدم دروغــــ بود دنیـایی که ساختـه بـودم
دردم از اینـه که عمــری خودمُــ نشناختــه بـودم

تــو توو آسمــونا بودی با پرنـده های آزاد
مــنِ تن خستــه رو حتی یه دفعــه یادت نیفتـاد

حالا این قفــس شکستــه راه آسمــون شـده باز
اما توو قفــس نشستــم دیگه یادم رفته پــرواز

[Ahmad]

و ما که به شکل پرنده می‌میریم
نگاهمان به آسمان
جور دیگری ست


شبنم آذر

[M0RTEZA_R]

از قـفس خیالم هم ازادت میــ کنم
تو هـم برو وحشـی باش

مـن هم تنها خواهـم مـاند
تنـها ولی وحـشی...

مرتضیـ

پ.ن:جمله ای که چند وقت پیش روی دیواری دیدم:" تنها ولی وحشی "