The post reedited by NOKIA_n95
The post reedited by NOKIA_n95
Last edited by Help118; 02-10-2010 at 17:02.
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست
آن به کزین گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشگر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کُنج قلندری
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وان سهر سرو خرامان به چمن باز رسان
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادي روي کسي خور که صفايي دارد
خسروا حافظ درگاه نشين فاتحه خواند
و از زبان تو تمناي دعايي دارد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
در کوي عشق شوکت شاهي نميخرند
اقرار بندگي کن و اظهار چاکري
ساقي به مژدگاني عيش از درم درآي
تا يک دم از دلم غم دنيا به دربري
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسيست
آن به کز اين گريوه سبکبار بگذري
سلطان و فکر لشکر و سوداي تاج و گنج
درويش و امن خاطر و کنج قلندري
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي
جامهاي بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود ميدانست
و آتش چهره بدين کار برافروخته بود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)