بغل کردن سرنوشت
دست های دراز شده به آن طرف نرده ها، منتظر کارت کنکور؛هیاهو و
سروصدای بقیه، تو انگار کن که در صف ایستاده، فقط انگار کن؛کسب علم را
رنگی دوست داشت؛ نه سفید و سیاه! شب کار بود!! اردوی تحصیلی مدرسه
برای آمادگی نهایی کنکور ریاضی بعد از خاموشیِ 12 شب، تازه شروع می کرد
به خواندن؛ هرشب به اندازه ای فرصت داشت که فقط 150 صفحه – رنگی
بخواند؛ فقط 150 صفحه!... و باز هم روز از نو روزی از نو؛ دو روز مانده به کنکور
تاریخ جنگهای انفصال را تمام کرد؛ انفصال سیاه و غیر سیاه! امّا عجیب این که
در سیاه و سفیدی، رنگین تر بود!
محمدباقر شفیعی نژاد/ تهران
منبع:چند سطر زندگی با سس ادبیات