تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 36 از 137 اولاول ... 263233343536373839404686136 ... آخرآخر
نمايش نتايج 351 به 360 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #351
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به تو یاد دادم عاشق شدن را و دلم خواست که از تو یاد بگیرم عاشق بودن را و عاقبت به من آموختی که منطق عشق را نمی شناسد...
    پیشتر ها از خدا بی خبران می گفتند که عشق منطق را نمی شناسد، لعنت بر آن ها
    دستت را از من بگیر، سرت را از روی شانه هایم بردار و عطر نفس هایت را از من دریغ کن و بگذار با غم خویش تنها بمانم تا بمیرم

  2. #352
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم ....
    ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم....
    ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم....
    ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم....
    ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم....
    ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم....
    ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم....
    دوستت دارم و خواهم داشت ای که تو لایق این دوست داشتنی .....
    عاشقت می مانم و خواهم ماند ای که تو لیلی این دل دیوانه ای....
    به خاطرت جانم را ، زندگی ام را ، فدایت می کنم ، نثارت میکنم ......
    دوستت دارم که چشمهایم را قربانی نگاهت میکنم ....
    اگر می گویم که دوستت دارم از ته دلم می گویم ، از تمام وجودم می گویم!
    باور کنی ، باور نکنی یک کلام! دوستت دارم.........

  3. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #353
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    براي کشتن يک پرنده يک قيچي کافي ست. لازم نيست آن را در قلبش فرو کني يا گلويش را با آن بشکافي. پرهايش را بزن...

    خاطره ی پريدن با او کاري مي کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند. شک نداشته باش

  5. #354
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ضجه ي اين ني دارد ديوانه ام مي كند. جگرم دارد از شدت التهاب مي سوزد. شن هاي گداخته اين صحرا دارد سرب سنگين و راكد روحم را سوراخ مي كند. اين ناله ني گوش روحم را دارد مي درد. اين قطره هاي معصوم شفاف و سبك خونِ پاشيده شده چرا هوس هبوط به اين شن گداخته را ندارند؟ ديگر نه ناله ني اي مي آيد و نه ضجه طفلي. اما قطرات مردد و بهت زده من هنوز روي گونه هايم مي لغزند و روي اين شن گداخته محو مي شوند.

  6. #355
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از خودت بر خودت طلوع کن
    و آنگاه که اشراق هستی­ ات را به جان کشیدی
    غروب از خودت ناگزیر خواهد بود
    اما ترس به خود راه مده زیرا
    طلوع دوباره­ ات را در سرزمین دوست به نظاره خواهی نشست
    هان جامه ­ی حیرت از تن وهم بدری چون دریابی
    که به جامه ­­ی دوست دیرینه در آمده ای
    آنگاه برگرد، هبوط کن در عین صعود
    که قوس صعود و نزول قاب قوسین یک کمان هستند
    هبوط کن به جایی که دخترک یتیم کابوس­های شبانه ات
    آنگاه که هُرم آفتاب به صورت زمخت و ستبر دیوار کاه­گلی
    بی رمق شره کرده باشد و سُکیده شود
    با حسرتی غریب بر آن تکیه کرده­ باشد وچشم انتظار
    که گلویش در اصطکاک گرم خنجر سرد بغض بریده شود
    و باد ارغوانی و سیاه غروب زلفک پریشانش را
    به طرز غم انگیزی به بازی گرفته باشد
    هبوط کن به جایی که دخترک یتیم کابوس های شبانه ات
    در انتظار نوازش دست خدا به حسرت نشسته است

  7. #356
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چه هوای گرفته و ماتیه. تو بگی آسمون بغ کرده باشه. مث دخترک یتیمی که دمدمای غروب تنهایی غریبش غریب تر شده باشه. زانواشو تنگ بغل کنه، سرخی مات و تنهای غروب بغض بشه تو گلوش و چنبره بزنه و یهو ببینی که گونه هاش خیسن.

  8. #357
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گویی این دیار هم خزانی داره، اینو قطره بارون مردّدی می گه که هنوز تسلیم داغی تیز و سرخ صورت ملتهبم نشده و داره زور می زنه خودشو از شر گونه های استخونیم خلاص کنه. اینو زق زق نوک بینی م می گه که همیشه خدا یکم که هوا سوز برمی داشت شروع می‌کرد به سرخ شدن و مفم بی رنگ و بي خاصيت مي سريد پایین. آستین بولیز پشمی مو خرکش می کردم و دو تا خط مفام که سفیدیشون به زردی می زد و می لولیدن پایینو از پش لبام می دزدیدم. اینو گزگز مثله کننده کلیه هام داره می گه که بد مسب داره مصلوبم می کنه. اینو پژواک صدای خش خش برگای تبریزیای کوچه باغ منتهی به خونه که با حس غریبی ترانه فناشونو زیر پای آدما بغض کُش می کنن و داره تو گوشم صفير می کشه و گنگ و گم می شه بهم می گه. اینو برگای چنار جلو پنجره می گن که دارن سلانه بوسشونو از سرانگشتای درخت پس می گیرنو می رن به سوی فنا. اما چیزی که هیچ وقت نفهمیدم این بود که چرا با رقص؟ چرا می رقصنو می رن به سوی فنا؟ نمی دونم هیچ وقتم نمی دونستم. اینو سوز کَمک اتاق که بعد از مدت ها پنجره ها شو بسته می بینیم و دیوارای چرک بالا آوردش دارن برا هم دهن کج می کنن بهم می گه.

  9. #358
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نوستالژی برای من همه­ ی آن چیزیست که بودم، همه آن چیزی که داشتم که همه داغی از معصومیت کودکی بر پیشانی داشتند. که همه بی گناه بودند، که حتی اگر بدی ­ای و زشتی ­ای بود عاری از هر تعمّدی بود. که هر چه بود کودکانه بود. اما من نوستالژی را چنان آفریدم که هیچگاه اشک بر چشمانم جاری نسازد، آنگونه آفریدمش که تنها لبخندی محو آغشته به حسرتی درد آلود بر لبانم بخشکد و چشمانم بسته شوند و اگر تاب نیاوردم در درون بگریم. در درون سفر کنم،سیری انفسی کنم تا دریابم. دریابم که چون بود که معصوم بودم؟ چگونه به این "چرخ بلند ساده بسیار نقش" می نگریستم که گناه برایم واژه ای تعریف نشده بود؟ که چرا کودک نماندم؟ که چرا روح ساده و سفیدم را آلوده کردم به لکه نام و ننگ؟ که چرا گناهکار شدم؟ که چرا گناهکار شدیم؟

  10. #359
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نمی دانم دست تقدیر به کجا خواهدم کشاند. شاید به آن سوی دنیا. شاید به غربتی سخت تر از آنچه که دارم.شاید به سرزمین هایی که آدم­هایش برایم موجودات بیگانه ای خواهند بود که نه آنها مرا خواهند فهمید، نه من آنها را. نمی دانم دست تقدیر به کجا خواهدم کشاند. شاید به جایی که زرق و برقش چشمانم را کور کند. شاید به جایی که حتی تصور زندگی کودکی­ ام برای ساکنانش ناممکن باشد. اما من نوستالژی­ ام را حفظ خواهم کرد. نوستالژی­ ام را زنده نگاه خواهم داشت. من به نوستالژی ­ام خواهم بالید و در آغوشش خواهم کشید. همچون کودکی­ ام، همچون معصومیت از دست رفته ­ام، همچون کودکی پاکم ...

  11. #360
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    "پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی....خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی تماشایت می کند و می گذارد که شاد باشی.
    اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی خدا سخت گیرتر می شود هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر بیشتر باید از خدا بترسی زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند......و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی ست و وصل چه ممکن و عشق چه آسان خدا وارد کار می شود و خیالت را در هم میریزد و معشوق را درهم می کوبد....معشوقت می شکند و تو نا امید می شوی و نمی دانی که نا امیدی زیباترین نتیجه ی عشق است . نا امیدی از اینجا و آنجا نا امیدی از این کس و آن کس نا امیدی از این چیز و آن چیز...

    تو نا امید میشوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست و بر آنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای اما خوب که نگاه می کنی میبینی....خدا همه را جمع کرده و همه را برای خودش برداشته و به حساب خود گذاشته....خدا به تو می گوید.....پس به پاس این قلبت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و نا امیدتر تا بی نیاز تر شوی و به او نزدیکتر...."


    (عرفان نظر آهاری)

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •