تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 36 از 640 اولاول ... 263233343536373839404686136536 ... آخرآخر
نمايش نتايج 351 به 360 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #351
    پروفشنال deicide's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    813

    پيش فرض ويرانه ابدي

    برايت

    اين بار ، مرثيه اي خونين خواهم سرود ،

    با گلويي دريده

    فواره خون ، هماره

    تلؤلو ميراث زمان است .

    فاضلاب همچنان به رگهايم تزريق مي شود .

    و من دردهايم را که همه دار و ندارم ،

    از اين ويرانه ابدي است ،

    به يادگار ،

    در گورستان نگاهت دفن مي کنم.

    آواي جگرسوز مادر داغديده

    سياهپوشم مي کند به هنگام مستي .

    ديدگان مضطرب و احمق ؟ !


    ارادتمند
    DEICIDE
    Last edited by deicide; 28-11-2007 at 11:18.

  2. #352
    پروفشنال deicide's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    813

    پيش فرض تباهي

    شيشه هاي زخم خورده ،

    کيمياي بيهوده زمانه ما ، . . .

    همراه با رانش عقربه هاي مرگ ،

    کلوچه هايم را با چاشني انتظار در خونابه غليظ و گرم ، فرو مي برم .

    حلاوت و شيريني.

    فرياد مي کشم که ديگر بس است ، اين چه رنجي است

    و ناگاه جنون رهايي بخش

    با طلوعي دوباره

    و طوفاني مليح

    دست نوازش بر سرم مي کشد . . .

    تباهي ، رخت دامادي بر تنم مي کند و

    دروغ عروس آرزوهايم را مي آرايد . . . .

    سوگ هلهله سر مي دهد

    تا خون در رگهايم تصعيد گردد.

    استخوان ساقهايم شکست . . . . . .

    ارادتمند
    DEICIDE

  3. #353
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    همه اندوه من از نادانی
    همه اندوه من از تاریکی
    باز این رهگذر خوابیده
    باز از آن کوچه و آن مهتابی
    فقط اینجاست که من میفهمم
    آسمان دل من تنها بود........

  4. #354
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    باز آى كه چون برگ خزانم رخ زردى ست
    با ياد تو دم ساز دل من دم سردى‌ست
    گر رو به تو آورده ام از روى ‌نيازى ست
    ور درد سرى ‌مى‌دهمت از سر دردى ست
    از راهروان سفر عشق در اين دشت
    گلگونه سرشكى ست اگر راه نوردى‌ست
    در عرصه ى‌انديشه ى‌ من با كه توان گفت
    سرگشته چه فريادى‌ و خونين چه نبردى‌ست
    غم خوار به جز درد و،وفادار به جز درد
    جز درد كه دانست كه اين مرد چه مردى‌ست
    از درد سخن گفتن و، از درد شنيدن
    با مردم بى درد ندانى كه چه دردى‌ست
    چون جام شفق موج زند خون به دل من
    با اين همه دور از تو مرا چهره ى‌زردى ست

  5. #355
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    118

    پيش فرض

    خیلی ساله که این شعر رو حفظم ، دوست داشتم شما هم بخونیدش . نمی دونم شاعرش کیه اگه کسی بهم بگه ممنون می شم .

    بر در دل ناشناسی حلقه زد گفتم که باشی

    گفت در بگشا امیدم عاقبت از ره رسیدم

    گفتم آوَخ دیر کردی نا امیدی کشت دل را

    رو بجو زنده دلی را ، من امید از تو بریدم

    پیروز باشید

  6. #356
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    118

    پيش فرض

    جناب climax.bix.ir عزیز فرموده بودید ، هدفه این تاپیک نوشتن شعر های عرفانیه . به نظر من توی عرفان هیچ شعری بهتر و کاملتر از این شعر حضرت مولانا نیست که میگه :


    ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

    زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا

    زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

    چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا در رسی در اولیا

    از بد پشیمان می شوی الله گویان می شویآن دم ترا او می کشد تا وارهاند مر ترا

    از جرم ترسان می شوی وز چاره پرسان می شویآن لحظه ترساننده را با خود نمی بینی چرا

    این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان یا بگذرد یا بشکند کشتی درین گردابها

    چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا

    بانگ شعیب و ناله اش وان اشک همچون ژاله اش چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا

    گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

    گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا

    گر رانده آن منظرم بستست ازو چشم ترم من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا

    جنت مرا بی روی او هم دوزخست و هم عدو من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا

    گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

    گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی

    ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

    اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا

    چون هر کسی در خورد خود یاری گزید از نیک و بدما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

    روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

    گفتا که من خربنده ام پس بایزیدش گفت رو یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا


    نظر شما رو نمی دونم ، اما این شعر واقعا ...... . نمی دونم چی بگم .


    پیروز باشید
    Last edited by behroozifar_s; 28-11-2007 at 23:42.

  7. #357
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    وقتي صداي قدمهايت

    خبر شوم دور شدنت را مي داد

    نمي دانم شنيدي

    تمام استخوانهايم

    زير پايت له شد؟

    و آن جسم نرم

    كه با دستت فشردي

    قلبم بود

    كه زير فشار انگشتانت ، تركيد

    وقتي رفتي

    نميدانم ديدي

    قطره درشت ترس

    ترس فراموش شدن

    از چشمان بهت زده عروسكم چكيد؟

    اينك ،

    چكمه هاي سربي ساعت

    نزديك به زمان آشنايي اند

    و تو نيستي كه ببيني

    قاب كوچك عكست روي ديوار

    گوشهايش چقدر بزرگ شده

    من ، تمام حرفهايم را فقط به او گفتم

    تو

    نيستي كه ببيني

    ديوارهاي اتاقم

    خط خطي ثانيه هاي نبودن توست

    زمان به ساعت آشنايي نزديك است

    و تو .....

    تو ، حالا ، اينجا نيستي

  8. #358
    داره خودمونی میشه hellgirl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    140

    پيش فرض

    سلام اي غروب غريبانه دل

    سلام اي طلوع سحرگاه رفتن

    سلام اي همه لحظه هاي جدايي

    خداحافظ اي شعر شبهاي عاشق

    خداحافظ اي شعر شبهاي روشن

    خداحافظ اي قصه عاشقانه

    خداحافظ اي آبي روشن عشق

    خداحافظ اي طبع شعر شبانه

    خداحافظ اي همنشين هميشه

    خداحافظ اي داغ بر دل نشسته

    تو تنها نمي ماني اي عمر بي من

    تو را مي سپارم به دل هاي خسته

    تو را مي سپارم به بي راه مهتاب

    تو را مي سپارم به تاوان دريا

    اگر شب نشينم اگر شب شكسته

    تو را مي سپارم به روياي فردا

    به شب مي سپارم تو را تا نسوزم

    به دل مي سپارم تو را نميرد

    اگر چشمه واج از هم نخشكد

    اگر روزگار بي صدا را نگيرد

    خداحافظ اي برگ و بار دل من

    خداحافظ اي سايه سار هميشه

    اگر سبز رفتي اگر زرد ماندم

    خداحافظ اي نوبهار هميشه

  9. #359
    داره خودمونی میشه hellgirl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    140

    پيش فرض

    هی نشین غصه نخور رفته که رفته

    اگه دوستت داشت نمیرفت اون که رفته

    هی نشین چشم به راه رفته که رفته

    اگه عاشق بود نمیرفت اون که رفته



    بی خیالش مگه چند سال تو جوونی

    بی خیالش مگه چند سال تو می مونی

    بی خیالش اینا رسم روزگاره

    همشون کاره خداست حکمتی داره



    یاده حرفای قشنگش میدونم مثله یه داغه

    اون دلت خیلی گرفته شده قلبت پاره پاره

    اون که رفته دیگه رفته دیگه اون دوست نداره

    دیگه دست بردار عزیزم برو سوی عشق تازه



    هیچ کسی نمیدونه توی دلت چی میگذره

    حرفات اندازه کوهه پر غروری خیلی ساده



    اون که رفته دیگه رفته

    دیگه برگشتن نداره

    اگه دوست داشت نمی رفت

    حتی واسه یه لحظه

  10. #360

    RohAm Ram2
    Guest

    9 روحام ، قافیه سرای جهنمی




    هـدر شـدم بـه پـای دخترکـی
    که به عشق من زدک سرکی

    آیا او از جهنم سوزان آمده بود
    که آتشی به قلب من زده بود

    افسوس که هرگز نخواهم دانست
    او دختر جهنمی بود یا زاده بهشت







Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •