-------------------------
عريانم
عريانم
عريانم
مثل تاکستان های سوخته ی پروان *
عريانم
با شال گرم نگاهت بپوشانم
فرياد هايم را که تکه تکه ميشنوی،
خنجر بر گلوگاهم گذاشته اند.
- لیلا صراحت -
* پروان استانی است در افغانستان ، زادگاه شاعر...
-------------------------
عريانم
عريانم
عريانم
مثل تاکستان های سوخته ی پروان *
عريانم
با شال گرم نگاهت بپوشانم
فرياد هايم را که تکه تکه ميشنوی،
خنجر بر گلوگاهم گذاشته اند.
- لیلا صراحت -
* پروان استانی است در افغانستان ، زادگاه شاعر...
رود پاهایم را با خود می برد
باد موهایم را
باران اشک چشمهایم را
شب سایه ام را با خود می برد
وتو
دلم را
و من تنها می مانم
با خاطره ای که باخود می برم!
کمترین تحریری از یک آرزو این است؛
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک در یابی
کز چه در آن تنگناشان، باز شادی های شیرین است
کمترین تصویری از یک زندگی؛
آب! نان! آواز!
ور فزون تر خواهی از آن، گاهگه پرواز
ور فزون تر خواهی از آن، شادیِ آغاز
ور فزون تر باز هم خواهی... بگویم باز!؟
آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود!
آب، نان، آواز - شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی – با صدای همایون شجریان بشنوید!
سلام ...
سربلند
سراپا اگر زرد و پژمردهايم
ولی دل به پاييز نسپردهايم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترك خوردهايم
اگر داغ دل بود ما ديدهايم
اگر خون دل بود ما خوردهايم
اگر دل دليل است آوردهايم
اگر داغ شرط است ما بردهايم
اگر دشنهی دشمنان گردنيم
اگر خنجر دوستان گردهايم
گواهی بخواهيد اينك گواه
همين زخم هايی كه نشمردهايم
دلی سربلند و سری سر به زير
از اين دست عمری به سر بردهايم
( زنده یاد دکتر قیصر امین پور )
.
به جای دسته گلی که فردا به قبرم نثار می کنی
امروز با شاخه گلی کوچک شادم کن
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی
امروز با تبسمی شادم کن
به جای متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی
امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا...
چه غم انگیز است
وقتی نگاهت خاموش
وتو پر از صدا باشی...
و چه غم انگیز است
وقتی چشمانت باز باشد
و تو عادت کرده به ندیدن...!!
درغريبي ناله کردم کسي يادم نکرددرقفس جان دادم صياد آزادم نکردضربه محکم همه اززندگي سيرم نمودآرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد
حرف از غريبي زدی !
بگذار تا بگويمت كه اكنون
غريبی، آشنا ترين درد من است
و آشنايی، غريب ترين رؤيايم
بيگانه مباش اما سخن آشنايی هم مزن
كه آشنايان بس ناجوان مردانه بيگانه اند
خشك آمد كشتگاه من
در کنار كشت همسايه
گر چه مي گويند:
"می گريند در ساحل نزديك
سوگواران در ميان سوگواران"
قاصد روزان ابری، داروگ!
كی می رسد باران؟
بر بساطی كه بساطی نيست
در درون كومه ی تاريك من
كه ذره ای با آن نشاطی نيست
و جدار دنده های نی
به ديوار اطاقم
دارد از خشكيش می تركد
چون دل ياران كه در هجران ياران
قاصد روزان ابری، داروگ!
كی می رسد باران؟
داروگ – شعر از نیما یوشیج – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
مرا ایا که میفهمد
در این زندان تنهایی
مرا ایا که می خواند
بجز مرگی به زیبایی
به زیبایی ان روزی
که گویم در بر قبرم
چه خوش باد است ازادی
چه خوش باد است تنهایی
ميخواستم بروم تا انتهاي عدم ، مي خواستم نيست شوم ، گم شوم.قلب شيشه ايغرورم افتاد و شكست . حتي آهي نكشيدم چون زندگي را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم مي دهم به شبنم هاي شفاف ، به صداقت ياس ، تو را قسم ميدهم به پاكي و محبت كه بماني
تو را قسم مي دهم به آب و آيينه كهبماني ... همه رفتند ، تو بمان ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)