بابا من که ترویج نکردم روشهای جلوگیری رو یاد دادم... خواهشا قرار منع تعقیب منو صادر کنید.
--
--
بابا من که ترویج نکردم روشهای جلوگیری رو یاد دادم... خواهشا قرار منع تعقیب منو صادر کنید.
بگو خط تو خط شد من نبودم![]()
عجب سوتی بود این
حالا از سوتی هایی که اون میده بگو
نصفه شب با این سوتیا آدم روحیه میگیره.
متالیکا دمت گرم!بازم سوتی بده
Last edited by LeBron; 29-07-2008 at 00:52.
اینم به درخواست دوستان
.
.
آقا ما یه اسمایلی ساختیم به این شکل و شمایل←
آخر صوتی بود نه ؟
صوتی نه سوتی
برای ضایع کردنش رتبه دوم رو به رخش بکش. پیشنهاد میکنم این مدرک اعطایی از طرف ادامین سایت (جمع مکسر ادمین) رو نشونش بدی.دیروز یکی دوستای مادرم با دخترش خونه ما بودن. دختر 18 سالشه. من تو اتاق خودم بودم که دیدم این دختره اومد تو و بعد از سلام علیک رو تخت نشست و داشت اتاق منو ورانداز میکرد. منم پشت سیستم بودم. یهو چشمش افتاد به گیتار گفت بلدی ؟ من یه پوزخند زدم گفتم ای بابا... گفت خوب بیا بزن. گفتم بیخیال.. گفت نه باید بزنی. منم پا شدم عین حرفه ای ها رفتم گیتار رو گرفتم شروع کردم زدن ( یه آهنگ خیلی خیلی ساده تازه اونم 20 بار اشتباه کردم ) ولی تو دلم گفتم این چه میدونه چی به چیه الان کلی حال کرده با گیتار زدن من. بعد که تموم شد اومد گیتارو از من گرفت گفت بزار منم یه امتحان کنم. منم گفتم بابا کار تو نیست سخته... گفت حالا بده... جاتون خالی گیتار و گرفت همچین حرفه ای میزد در حد دسپرادو .... منم داشتم سرمو میخاروندم. بعد دیدم خیلی ضایع شد بهش گفتم فکر کنم مامانت داره صدات میکنه... اونم پا شد رفت منم سه چهار تا مشت لگد به خودم زدم.
__________________
__________________________________________
دیروز تو پارک جلوی اون همه ملت اونا بودن سوار تاب شدم و زنجیرش پاره شد. الان درد دارم بسیار شدید.
البته بعدا فهمیدم زنجیرش از قبلا مشکل داشته.
این یکی باحال بود
هم اسمایلی هم صوتی![]()
سلام
منم هم تا جایی که بتونم از سوتی های دانشگاه و دبیرستانم واستون مینویسم تا بسی بر شما نشاط برود،
اولیش ماله دوم دبیرستانه
اولیس جلسه کلاس زبان بود و استاد با کلی فیس و افاده اومد و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن، یکی از دوست های من هم که خیلی ادعای زبانش میشد و خیلی هم علاقه به پاچه خواری داشت با کلی تلاش معلم رو متقاعد کرد که اون از روی درس بخونه و به بچه ها توضیح بده
درس اول اون کتاب درباره همون میمون معروف washo بود
این بنده خدا هم تا آخر درس راحت خوند و توضیح داد، بعد از این که کارش تموم شد، معلم (به انگلیسی) کلی ازش تشکر کرد و گفت که کار شما خیلی عالی بود، در همین مدت هم من داشتم با دوستمون صحبت میکردم و ازش میخواستم که حواسش به درس باشه، که ناگهان معلم از دوستمون پرسید:what's your name?
و دوستمون هم بلافاصله جواب داد washo![]()
و تا آخر سال یه میمون همراه ما درس میخوند، هنوز هم که میبینمش washo صداش میزنم![]()
سر این کلاس های کانون قلمچی بودیم
یه پسره بود انگار ازقبل معلمو رو میشناخت -بعد معلم ازش پرسید تو مرکز جنوب کانون میری یا مرکز شمال ؟
پسره هم سریع گفت ما جنوبم(با لهجه مشهدی!) آقا
بنده خدا خودش هم نفهمید چی گفت!
بعد که کلاس از خنده پر شد اون موقع بهش گفتم زود برو حموم!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)