تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 352 از 640 اولاول ... 252302342348349350351352353354355356362402452 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,511 به 3,520 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #3511
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    وقتی قرار عمر عشق سربرسه
    بهتره قصه به آخر برسه
    بهتره که دورنریزی اشکاتو
    بهتره هدرندی گریه هاتو
    وقتی قرارعاشق تنها بشی
    بهتره که دیگه ازدل نباشی
    می رمُ خط میکشم رواسم تو
    میرمُ باطل میشه طلسم تو
    وقتی قرارعشق بشه یه خاطره
    بهتره خاطره ازیادم بره
    حس میکنم که دیگه وقت رفتنه
    جاده مثل سایه دنبال منه
    وقتی آدم توعاشقی بد میاره
    وقتی که هیچکسی و دوست نداره
    بهتره که دورنریزی اشکاتو
    بهتره هدرندی گریه هاتو
    توباید یاد بگیری که عشق چیه
    بدونی عاشق چشم برات کیه
    وقتی قرار عمر عشق سربرسه
    بهتره قصه به آخر برسه

  2. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #3512
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    رفت آن يار و داغ صد افسوس
    بر دل داغدار يار گذاشت
    ما سپس ماندگان قافله ايم
    در جواني كنار هم بوديم
    چون جواني مرا كنار گذاشت
    تن به ميخانه برد و مست افتاد
    جان هوشيار در خمار گذاشت
    پي تيشه زدن به ريشه ي خويش
    دست در دست روزگار گذاشت
    آنچه دشمن نكرد,
    با خود كرد
    او به پايان راه خويش رسيد
    همرهان را در انتظار گذاشت
    نام اميد داشت ، اما گام
    در ره نا اميدوار گذاشت
    ره نجست از حصار شب بيرون
    آتشي در شب حصار گذاشت
    قدحي پر ز خون ديده و دل
    پيش مستان غمگسار گذاشت
    تلخ چون باده دلپذير چو غم
    طرفه شعري به يادگار گذاشت
    اشك خونين من ازين ره دور
    گل سرخي بر آن مزار گذاشت

  4. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3513
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    عمری مسافر همیشگی همدم روزای خوب سادگی
    تن تو یه سایبون بود واسه من تو جهنم بزرگ زندگی

    ای صمیمی تر از اسمون و باد
    توچرا اسم منو بردی زیاد
    باز داره صدای خوندنت میاد ...قفس تنگ دلم تورو میخواد
    تویی که نقش امیدو توی ذهن من میکاشتی
    تویی که عطر تنت رو روی شونه هام میزاشتی
    عمری ای مسافر همیشگی مرده اون روزای خوب سادگی
    حالا که به شهر قلبم نمیای واسه من راهی نداره زندگی

  6. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #3514
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    نامه هایم رابده... جای پای اشکهایم رابده
    نامه هایم قصه های غصه هایم رابده
    بین ماسردی نشسته جزجدایی چاره نیست
    نامه های من بجز یک مشت کاغذ پاره نیست
    من غروب عشق خودرا در نگاهت دیده ام
    من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام
    انچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام
    دردل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

  8. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #3515
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    نمي بخشمت مگر
    حماقت خويش را
    بر سنگ صداقتم بشكني
    و آيينه‌اي برايم بياوري
    تا تمامِ تنهايي هايم را
    قسمت كنم .

  10. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #3516
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    در سکوت دلنشين نيمه شب
    ميگذشتيم از ميان کوچه ها

    رازگويان، هر دو غمگين، هر دو شاد
    هر دو بوديم از همه عالم جدا.

    تکيه بر بازوي من مي داد گرم
    شعله ور از سوز خواهش ها تنش
    لرزشي بر جانم مي ريخت نرم
    ناز آن بازو به بازو رفتنش!

    در نگاهش با همه پرهيز و شرم
    برق مي زد آرزويي دلنشين
    در دل من، با همه افسردگي
    موج مي زد اشتياقي آتشين


    زير نور ماه دور از چشم غير
    چشم ها بر يکديگر مي دوختيم
    هر نفس صد راز مي گفتيم و باز
    در تب نا گفته ها مي سوختيم

    نسترن ها از سر ديوار ها
    سر کشيدند از صداي پا ما
    ماه مي پائيدمان از روي بام
    عشق مي جوشيد در رگ هاي ما

    سايه هامان مهربان تر بي دريغ
    يکديگر را در بر داشتند
    تا ميان کوچه اي با صد ملال
    دست از آغوش هم برداشتند!

    باز هنگام جدائي در رسيد.
    سينه ها لرزان شد و دل ها شکست
    خنده ها در لرزش لب ها گريخت
    اشک ها بر روي رويا ها نشست

    چشم جان من به ناکامي گريست
    برق اشکي در نگاه او دويد
    نسترن ها سر به زير انداختند!
    ماه را ابري به کام خود کشيد

    تشنه تنها خسته جان آشفته حال
    در دل شب مي سپردم ره خويش
    تا بگريم در غمش ديوانه وار
    خلوتي مي خواستم دلخواه خويش!

  12. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #3517
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    رسوا

    سرتا بپا سیاه ،چنان طا لع منی
    پا تا بسرگناه ،ولی ...پاکدامنی
    اینسان که میچکد نگهت بردو چشم من
    فردا میان شهر بپیچد که با منی
    این دیدگان تست که بر من گشاده است
    یا پنجه ی خداست که بگشوده روزنی ؟
    همچون گلی که دوخته بر مخمل سیاه
    درجا مه ی سیاه ، سزاواردیدنی
    رخشد بروی پیکر تو ،زیر نورماه
    گلبوسه های من ،که شکفته است برتنی
    همچون ستاره ای که تن از نور شسته است
    درآسمان تیره ی این جامه ،روشنی
    آگه !که رهگذار،نبیند دراین کنار
    لب برلبی نشسته ودستی بگردنی .


  14. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #3518
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    نشسته ام در تاریکی و سکوت و
    غربتم را در گوش ستاره نجوا می کنم ...
    تنها مانده ام ...
    تنها با خاطراتی کهنه و
    قلمی که دیگر نای نوشتن و تاب اشک ندارد ...
    قلمی که برای دلخوشی من می نویسد :
    غربت من هرچی که هست از با تو بودن بهتره ...!
    نمی دانم !
    تک تک لحظه هایم را غم دوری از تو فرا گرفته و
    با هر نفسی که بی تو می کشم !
    مگر بی تو هم می شود نفس کشید !
    این ها نفس نیست ، قفس است !


  16. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #3519
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض



    كاش مي شد ترانه اي بسرايم
    براي انكه عاشقم كرد
    كاش مي شد لحظه اي را ز يادش تهي كنم
    يا كه قلبم را ز طوفانش ارام كنم
    كاش مي شد , بسپارمش به قاصدك ها
    تا بخواندش , اواز ديگري
    تا كه خالي شوم ز گوهرش
    و پر بگشايم به سوي ديگري
    ولي افسوس , افسوس
    كه تنها با اواز اوست كه ارام مي گيرد اين قلب و روح

  18. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #3520
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    آروم بگیر دل بی طاقت

    دیوونم نکن دل بی طاقت


    آتیشم نزن دل بی طاقت

    فراموشش کن دل بی طاقت

    نفرین نمی کنم تورو

    هر جا می ری برو این دل دیگه تورو نمی خواد

    نگو قسمت نبوده خودت نخواستی برو

    هر جا میخوای بری برو این دل دیگه تورو نمی خواد

    ای دل من دیگه بسه از عاشقی شدم خسته

    نمی خوام که عاشق باشی دیگه بسه

    تو این روزا دروه زمونه دیگه هیچکس عاشق نمی مونه

  20. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •