وقتي ستاره نيز
سوسوي روزني به رهايي نيست
آن چشم شب نخفته ، چرا پاي پنجره
با آن نگاه غمگين
تا ژرف آسمان را
مي كاويد ؟
آنگاه ،
باز مي گشت ،
نوميد
و مي گريست !
وقتي ستاره نيز
سوسوي روزني به رهايي نيست
آن چشم شب نخفته ، چرا پاي پنجره
با آن نگاه غمگين
تا ژرف آسمان را
مي كاويد ؟
آنگاه ،
باز مي گشت ،
نوميد
و مي گريست !
یک لحظه خواست روی زمین خم شود ، نشد
می خواست مثل حضرت آدم شود ، نشد
کوشید خواب های قشنگی که دیده بود
در خاطرش دوباره جهنم شود ، نشد
باران گرفته بود به سرعت دوید تا
چیزی برای گریه فراهم شود ، نشد
بارید تا شکستن این بغض های شور
بر زخم شانه های تو مرهم شود ، نشد
انواع سیب های زمین را گناه کرد
تا بلکه مستحق جهنم شود ، نشد
او چند هفته پیش خودش را به دار زد
می خواست از میان شما کم شود ، نشد
این روز ها برای مسیحی که مرده است
هرکس که خواست حضرت مریم شود ، نشد ...
باران گرفت رعد مهيبي در آسمان
سوزاند آشيانه ما را ناگهان
از هر طرف بر آتش ما باد مي وزيد
از هر طرف که فکر کني سوخت آشيان
دنياي ما خراب شد و آفتاب سوخت
تاريک شد قشنگ ترين روزهايمان
ازمن نماند هيچ بجز يک سکوت سرد
از تو کمي نگاه کمي روح مهربان
حالا بعد هزاران غروب ، مَرد !
برگشته اي بگيري از آن روزها نشان
حالا که روزهاي من آتش گرفته اند
با دستهاي لاغر و کم خون يک خزان
ديگر اميد معجزه از ما نمانده است
بايد چه کار کرد در اين گوشه جهان !؟
مردي کنار پنجره پير مي شود
يک زن در آسمان همان عشق ، همچنان !
سمیه قبادی
پرده ي اشك ُ پس بزن! مرگم ُ بي پرده ببين!
چرا تكون نمي خوره، عقربه ي ماتم نشين؟
من ُ بدزد از اين قفس، هلاك ِ پر پر زدنم!
تشنه ي كشف ِ واژه و ُ، به سيم ِ آخر زدنم!
من ُ ببر به وعده گاه، اونور ِ اين شب ِ سياه!
لحظه ي سرريزي ِ شعر، حس ِ بغل كردن ِ ماه!
گرفت دغدغه ها بیست وچند سال از من
چه تلخ می گذرد جاده زوال از من!
هنوز خرد و خرابم هنوز می گذرد
مدار گردش ایام بی خیال از من
برای فتح غزل سالهاست می جنگم
چه مانده است خدایا ! دراین جدال از من ؟
زمانه هیچ جوابی نداده تا امروز
کشیده پشت سر هم فقط سوال از من
تمام وحشتم از نام زندگی اینست :
که لحظه لحظه هدر می رود مجال از من
من عاشقم متحیر و باورم شده است
که برنمی آید مشق اعتدال از من
امید آخری ام جست و جوی انسان است
در این همه شبح و نسخه و مثال از من !
در خود خروش ها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم
مي جوشم از درون هر چند با هيچکس نمي جوشم
گيرم به طعنه ام خوانند: « ساز شکسته! » مي دانند،
هر چند خامشم اما، آتشفشان خاموشم
فردا به خون خورشيدم، عشق از غبار خواهم شست
امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار مي پوشم
در پيشگاه فرمانش، دستي نهاده ام بر چشم
تا عشق حلقه اي کرده است، با شکل رنج در گوشم
اين داستان که از خون گُل بيرون دمد، خوش است، اما
خوشتر که سر برون آرد، خون از گُل سياووشم
من با طنين خود بخشي از خاطرات تاريخم
بگذار تا کند تقويم از ياد خود فراموشم
مرگ از شکوه استغنا با من چگونه برتابد؟
با من که شوکرانم را با دست خويش مي نوشم
تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه
که می برند مرا روی شانه های سیاه
صدای گریه بلند است و جلمه هایی هم
شبیهِ تسلیت و غصه و غمی جانکاه
به گوش یخزده ام می رسد ، وَ فریادی
شبیهِ حرمتِ این لااله الا الله !
وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند !
اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه
وَ بغض می کُند آن جا جنازه من که
" تو " را همیشه " نَفَس" می کشید و "خود" را " آه " !
چقدر شب که تو را من مرور کرده ام و
رسیده ام به غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !
بدون تو، همه عمر من دو قسمت شد :
" دقیقه های تکیده " ، " دقیقه های تباه "
اگر چه متن بلندیست درد دل هایم
سکوت می کنم و شرحِ قصّه را کوتاه :
که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند
" غروبِ جمعه " و " مرگ" و " وجودِ من" همراه !
برای بدرقه نعش من بیا " هر روز "
که کار من شده سی بار مرگ " در هر ماه "
و کُلَّ دلخوشی زندگی من ، این که
تو یک غروب غم انگیز، می رسی از راه ...
مهدی زارعی
غمم را آب چشمانم گواهي است
كه اين خون را ، زدل تا ديده راهي است
بسان چاه ماند، ديده پر آب
كه در قعرش هويدا، عكس ماهي است
آه اي مرغ اسير دل من
پر و بالت بشكست
و تو در دام نگاهش ماندي
خسته و بي پر و بال
با كسي حرف مزن
به كسي قصه ي آن روز مگو
تا سرو پاي نگاهت باقيست
تا دلت طاقت ماندن دارد
كه در اين دام اميد هست هنوز
و هنوزم باقيست
آنچه از او برجاست
لب جانت به سخن باز مكن
و دلت را ننويس
روي امواج زمان
كه دلت را ببرد
سيل اشك از پس آن چشم سياه
كه سياهي از اوست
و شب تار من از بابت توست
تمام انچه را شنيده بود
امروز
در اغوش گرفت
ابستن شعري
پيام اور سرخي
روي نقشهائي قدم ميزد
که ديروز شنيده ميشد
امروز به چشم مي ايد
با خودزمزمه ميکند
مورچه ها
ميراث داران قاليچه ها!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)