تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 351 از 640 اولاول ... 251301341347348349350351352353354355361401451 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,501 به 3,510 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #3501
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    وقتي ستاره نيز
    سوسوي روزني به رهايي نيست

    آن چشم شب نخفته ، چرا پاي پنجره
    با آن نگاه غمگين
    تا ژرف آسمان را
    مي كاويد ؟
    آنگاه ،
    باز مي گشت ،
    نوميد
    و مي گريست !

  2. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #3502
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    یک لحظه خواست روی زمین خم شود ، نشد

    می خواست مثل حضرت آدم شود ، نشد

    کوشید خواب های قشنگی که دیده بود

    در خاطرش دوباره جهنم شود ، نشد

    باران گرفته بود به سرعت دوید تا

    چیزی برای گریه فراهم شود ، نشد

    بارید تا شکستن این بغض های شور

    بر زخم شانه های تو مرهم شود ، نشد

    انواع سیب های زمین را گناه کرد

    تا بلکه مستحق جهنم شود ، نشد

    او چند هفته پیش خودش را به دار زد

    می خواست از میان شما کم شود ، نشد

    این روز ها برای مسیحی که مرده است

    هرکس که خواست حضرت مریم شود ، نشد ...

  4. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3503
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض



    باران گرفت رعد مهيبي در آسمان

    سوزاند آشيانه ما را ناگهان

    از هر طرف بر آتش ما باد مي وزيد

    از هر طرف که فکر کني سوخت آشيان

    دنياي ما خراب شد و آفتاب سوخت

    تاريک شد قشنگ ترين روزهايمان

    ازمن نماند هيچ بجز يک سکوت سرد

    از تو کمي نگاه کمي روح مهربان

    حالا بعد هزاران غروب ، مَرد !

    برگشته اي بگيري از آن روزها نشان

    حالا که روزهاي من آتش گرفته اند

    با دستهاي لاغر و کم خون يک خزان

    ديگر اميد معجزه از ما نمانده است


    بايد چه کار کرد در اين گوشه جهان !؟

    مردي کنار پنجره پير مي شود

    يک زن در آسمان همان عشق ، همچنان !




    سمیه قبادی

  6. #3504
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    پرده ي اشك ُ پس بزن! مرگم ُ بي پرده ببين!
    چرا تكون نمي خوره، عقربه ي ماتم نشين؟

    من ُ بدزد از اين قفس، هلاك ِ پر پر زدنم!
    تشنه ي كشف ِ واژه و ُ، به سيم ِ آخر زدنم
    !
    من ُ ببر به وعده گاه، اونور ِ اين شب ِ سياه
    !
    لحظه ي سرريزي ِ شعر، حس ِ بغل كردن ِ ماه
    !

  7. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #3505
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    گرفت دغدغه ها بیست وچند سال از من

    چه تلخ می گذرد جاده زوال از من!

    هنوز خرد و خرابم هنوز می گذرد

    مدار گردش ایام بی خیال از من

    برای فتح غزل سالهاست می جنگم

    چه مانده است خدایا ! دراین جدال از من ؟

    زمانه هیچ جوابی نداده تا امروز

    کشیده پشت سر هم فقط سوال از من

    تمام وحشتم از نام زندگی اینست :

    که لحظه لحظه هدر می رود مجال از من

    من عاشقم متحیر و باورم شده است

    که برنمی آید مشق اعتدال از من

    امید آخری ام جست و جوی انسان است

    در این همه شبح و نسخه و مثال از من !

  9. #3506
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    در خود خروش ها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم

    مي جوشم از درون هر چند با هيچکس نمي جوشم

    گيرم به طعنه ام خوانند: « ساز شکسته! » مي دانند،

    هر چند خامشم اما، آتشفشان خاموشم

    فردا به خون خورشيدم، عشق از غبار خواهم شست

    امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار مي پوشم

    در پيشگاه فرمانش، دستي نهاده ام بر چشم

    تا عشق حلقه اي کرده است، با شکل رنج در گوشم

    اين داستان که از خون گُل بيرون دمد، خوش است، اما

    خوشتر که سر برون آرد، خون از گُل سياووشم

    من با طنين خود بخشي از خاطرات تاريخم

    بگذار تا کند تقويم از ياد خود فراموشم

    مرگ از شکوه استغنا با من چگونه برتابد؟

    با من که شوکرانم را با دست خويش مي نوشم

  10. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #3507
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه

    که می برند مرا روی شانه های سیاه

    صدای گریه بلند است و جلمه هایی هم

    شبیهِ تسلیت و غصه و غمی جانکاه

    به گوش یخزده ام می رسد ، وَ فریادی

    شبیهِ حرمتِ این لااله الا الله !

    وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند !

    اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه

    وَ بغض می کُند آن جا جنازه من که

    " تو " را همیشه " نَفَس" می کشید و "خود" را " آه " !

    چقدر شب که تو را من مرور کرده ام و

    رسیده ام به غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !

    بدون تو، همه عمر من دو قسمت شد :

    " دقیقه های تکیده " ، " دقیقه های تباه "

    اگر چه متن بلندیست درد دل هایم

    سکوت می کنم و شرحِ قصّه را کوتاه :

    که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند

    " غروبِ جمعه " و " مرگ" و " وجودِ من" همراه !

    برای بدرقه نعش من بیا " هر روز "

    که کار من شده سی بار مرگ " در هر ماه "

    و کُلَّ دلخوشی زندگی من ، این که

    تو یک غروب غم انگیز، می رسی از راه ...


    مهدی زارعی

  12. #3508
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    غمم را آب چشمانم گواهي است
    كه اين خون را ، زدل تا ديده راهي است
    بسان چاه ماند، ديده پر آب
    كه در قعرش هويدا، عكس ماهي است

  13. این کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #3509
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    آه اي مرغ اسير دل من
    پر و بالت بشكست
    و تو در دام نگاهش ماندي
    خسته و بي پر و بال

    با كسي حرف مزن
    به كسي قصه ي آن روز مگو
    تا سرو پاي نگاهت باقيست
    تا دلت طاقت ماندن دارد
    كه در اين دام اميد هست هنوز
    و هنوزم باقيست
    آنچه از او برجاست

    لب جانت به سخن باز مكن
    و دلت را ننويس
    روي امواج زمان
    كه دلت را ببرد
    سيل اشك از پس آن چشم سياه
    كه سياهي از اوست
    و شب تار من از بابت توست

  15. #3510
    داره خودمونی میشه AsSsi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    تمام انچه را شنيده بود

    امروز

    در اغوش گرفت

    ابستن شعري

    پيام اور سرخي

    روي نقشهائي قدم ميزد


    که ديروز شنيده ميشد


    امروز به چشم مي ايد


    با خودزمزمه ميکند


    مورچه ها


    ميراث داران قاليچه ها!

  16. 2 کاربر از AsSsi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •